دانيل لرنر آمريكايى براى نخستين بار و در قالب نظريه اى كه آميزه اى از مفاهيم دو حوزه توسعه و ارتباطات بود، ادعا كرد كه توسعه در كشور هاى جهان سوم، جز با گسترش ارتباطات و رسانه هاى همگانى، ممكن نخواهد شد. اساس نظريه لرنر كه دستاوردى بود از ده سال پژوهش در چند كشور خاورميانه و ازجمله ايران، بر اين فرض استوار شد كه رسانه ها مى توانند نگرش هاى سنتى مردمان كشورهاى توسعه نيافته را دگرگون كرده، حس همدلى و مشاركت بيشترى در آنها به وجود آورند.

از نظر لرنر تا مردم از روند هاى نوسازى در كشور هاى پيشرفته جهان با خبر نشوند، تمايل به تغيير نخواهند داشت. مراحل اين نظريه كه بعدها چارچوبى شد براى همه كسانى كه در زمينه توسعه بخشى ارتباطات كار مى كردند، شهرنشينى، گسترش سواد آموزى، كاربرد رسانه هاى همگانى و مشاركت جويى است.

سياست هاى نوسازى پهلوى دوم، عاملى شد تا ديدگاه هاى لرنر در ايران، بيش از هر كشور ديگرى، امكان تحقق يابد تا آنجا كه لرنر، خود ايران را بهترين الگو براى نوسازى كشورهاى جهان سوم مى دانست. اهميت و تاثير اين نظريه، مرا واداشت تا از دكتر مجيد تهرانيان، رئيس پژوهشكده علوم ارتباطى و توسعه ايران در پيش از انقلاب، بخواهم كه از طريق ایمیل به پرسش هايم درباره اين نظريه و انتقاد هايى كه از آن شده، پاسخ دهد.

در اين گفت وگو البته از وضعيت رسانه هاى همگانى در ايران، چه در گذشته و چه در آينده نيز، سخن به ميان آمد. آقای پرفسور مجید تهرانيان، دانش آموخته دانشگاه هاروارد، اكنون استاد ارتباطات بين المللى دانشگاه هاوايى و مدير موسسه «تودا» است. موسسه اى كه در زمينه صلح جهانى و پژوهش هاى سياسى، فعاليت مى كند. تهرانيان همچنين عضو شوراى سردبيرى چندين فصلنامه علمى و معتبر دنيا همچون مطالعات ايرانى، ارتباطات و توسعه، نظريه ارتباطات، پژوهش هاى ارتباطات، فصلنامه آسيايى ارتباطات، ارتباطات بين الملل و دانشنامه بين المللى ارتباطات است.تاكنون ۲۰ كتاب و بيش از يك صد مقاله از سوى وى تاليف شده كه بيشتر آنها به زبان هاى زنده دنيا ترجمه شده است.

بيشتر انتقادات به نظريه لرنر بر اساس تعصب بوده نه علم

در يكى از نوشته هايتان كه اتفاقاً درباره چارچوب نظرى طرح آينده نگرى رسانه هاى همگانى بود، به اين جمله از «امه سزر» كه «نزديك ترين راه به آينده، تعمق به گذشته است» اشاره كرده و بر آشنايى با آنچه كه در حوزه فرهنگ و تمدن در ايران و به ويژه ارتباطات و رسانه ها گذشته، تاكيد كرده ايد. پس با اجازه شما در نخستين پرسش اين گفت وگو، از آغاز ارتباطات در ايران مى پرسم. به نظر شما چه زمانى را مى توان زمان آغاز ارتباطات در ايران دانست؟
بله! بايد گفت كه گذشته آينه آينده است. ارتباط انسانى با علامت، اشاره و كلمات آغاز شده و اكنون از راه اينترنت و ماهواره ادامه پيدا كرده است. هر لايه از ارتباطات به لايه ديگر افزوده شده، آنچنان كه ماركس مى گويد تاريخ مرحله اى نيست، و آنچنان كه توين بى نظر داده، تاريخ دورانى نيست. تاريخ مانند آثار باستانى در ايران، در لايه هاى بسيار نهفته است. مثلاً انقلاب ايران، پيروزى فرهنگ شنيدارى بر فرهنگ رسانه اى بود. ولى پس از انقلاب، دولت ناچار شد كه به رسانه هاى جديد روى آورد. لايه هاى فرهنگ شنيدارى، نوشتارى، شنيدارى- ديدارى (تلويزيون)، در طول تاريخ به صورت يك بناى بزرگ فرهنگى ساخته شده اند.
اما منظور من از آغاز ارتباطات در ايران، آغاز آن به صورت يك رشته علمى و دانشگاهى است، درست به همان معنايى كه در خود غرب هم در قرن بيستم مطرح شد.
به اين معنا، آغاز رشته ارتباطات را بايد با بنياد دانشكده ارتباطات روزنامه كيهان همزمان دانست. «مدرسه عالى فيلم و تلويزيون» هم پس از آن تاسيس شد.
فعاليت هاى عمده اى كه پيش از انقلاب، در حوزه ارتباطات و رسانه ها انجام شد، چه بود و كدام مراكز انجام اين فعاليت ها را برعهده داشتند؟
قبل از انقلاب مى توان از دو حوزه علمى در ارتباطات سخن گفت؛ روزنامه ها و راديو _ تلويزيون. روزنامه كيهان پيشاهنگ ايجاد «مدرسه عالى ارتباط» شد. راديو- تلويزيون هم «مدرسه عالى راديو- تلويزيون» و «پژوهشكده علوم ارتباطى و توسعه ايران» را ايجاد كرد.
آن وقت اين پژوهشكده از چه سالى و با چه هدفى آغاز به كار كرد؟
پژوهشكده از درون طرح آينده نگرى سرچشمه گرفت. طرح آينده نگرى هم در سال ۱۳۵۳ و پژوهشكده در سال ۱۳۵۵ آغاز به كار كرد. هدف از هر دو كار، پژوهش درباره نقش ارتباطات در توسعه ملى ايران بود.
با نگاهى به فعاليت هاى پژوهشكده «علوم ارتباطى و توسعه در ايران» و همين طور كسانى كه در آنجا كار مى كردند، مى توان حدس زد كه اهداف اين پژوهشكده، فراتر از فعاليت براى گسترش رسانه ها و ارتباطات در ايران بود. اگر با اين حدس بنده موافقيد، بفرماييد كه اين اهداف و برنامه ها چه بود؟
آثار هر دو طرح را مى توان در انتشارات پژوهشكده جست وجو كرد. اين انتشارات به صورت كتاب، مجله و تك نگارى به زبان هاى فارسى و گاهى انگليسى منتشر مى شد. در مجموعه اين آثار مى توان سه نكته اساسى را دريافت.
۱- دنيا وارد دوران جديدى از پيشرفت ارتباطات شده كه مى توان آن را تمدن ارتباطى يا اطلاعاتى نام نهاد.
۲- اين مرحله از تاريخ را در ايران مى توان از راه نفوذ فرهنگ چاپ، روزنامه و راديو- تلويزيون مشاهده كرد؛ البته رسانه هاى كوچك مانند زيراكس، تلفن و كاست هم امكانات وسيعى را در اختيار فرهنگ گفتارى و سنتى ايران گذارد كه به انقلاب منتهى شد.
۳- انقلاب ارتباطى هنوز در مرحله نخست است؛ اين انقلاب گسترش پيدا خواهد كرد و موجب برخورد و گفت وگوى فرهنگ ها خواهد شد.
آقاى تهرانيان! از چه زمانى در جهان، نظريه هاى ارتباطات توسعه يا همان كه در ايران برخى آن را نظريه هاى توسعه بخشى ارتباطات يا ارتباطات توسعه بخش مى نامند، آغاز شد؟
نظريه هاى توسعه و ارتباطات پس از جنگ جهانى دوم و هم زمان با جنگ سرد آغاز شد. در مرحله اول اين نظريه ها به وسيله دانشمندان آمريكايى مانند لرنر، شرام و راجرز عرضه شد، در مرحله بعدى مورد انتقاد شيلر و اسميت كه از دانشمندان ماركسيست بودند، قرار گرفت و در مرحله سوم، دانشمندان جهان سوم يعنى فرير و اتال نظريه هاى خود را ارائه كردند.
چه عاملى باعث شد كه نظريه لرنر در ميان اين نظريه ها، از جايگاه ويژه اى برخوردار شود؟
نظريه لرنر به سبب سادگى اش رواج بسيارى پيدا كرد.
خود لرنر هم پيش از انقلاب، براى اجرايى شدن نظريه اش در ايران فعاليتى هم انجام داد؟
نه! فقط در سال ۱۳۵۷ به ايران آمد. در نتيجه، نظريه خود را تعديل كرد. نظريه جديد او اين بود كه مردم در مورد سنت، دودل هستند.
نظريه لرنر چه تاثيرى بر رسانه ها در ايران گذاشت؟
نظريه لرنر كسانى را كه ايمان زيادى به نفوذ قاطع رسانه ها داشتند، تقويت مى كرد.
چه چيزى باعث شد كه لرنر ايران را الگوى نوسازى در جهان سوم بداند؟
لرنر گمان مى كرد كه راه ايران پيش از انقلاب، راه صحيحى براى جهان سوم است. به نظر او مدل ايران، توازن ميان سنت و نوآورى بود.
آيا قبول داريد بيشتر انتقادهايى كه در ايران نسبت به نظريه لرنر وارد شده، اعتبار علمى ندارد؟ حتى ارزيابى برخى هم بر اساس توهم توطئه بوده؛ مثل اين كه مى گويند: «لرنر عامل سيا بود» و يا اينكه «كتابش را به سفارش كاخ سفيد نوشت».
حق با شما است. بيشتر انتقادات به نظريه لرنر بر اساس تعصب بوده نه علم. تئورى لرنر جنبه هاى مثبت بسيارى دارد.
خود شما چه انتقادهايى را به اين نظريه وارد مى دانيد؟
به طور كلى پيش فرض لرنر درباره رابطه علمى ميان شهرى شدن، باسوادى، تماس با رسانه ها و مشاركت سياسى، ساده انگارانه بود. بازگشت سنت و ارتباطات گفتارى در انقلاب ايران، پديده اى بود كه نشان مى داد مسائل پيچيده تر از آن است كه لرنر فكر مى كرد.
لرنر در نظريه اش، غرب را يك مجموعه به هم پيوسته مى داند و نه مجزا از هم. منظورش هم اين است كه كسى نمى تواند به دلخواه خود، بخش هايى از غرب را بگيرد و بخش هايى را رها كند. در كتاب نوسازى خاورميانه مى گويد: «مردمان خاورميانه مى خواهند ارزش هاى مدرن را داشته باشند؛ اما خرد مدرن را وانهند؛ كالاهاى مدرن را به دست آورند، اما به زبان مدرن كارى نداشته باشند؛ نهادهاى مدرن را بسازند، اما نه در چارچوب انديشه هايى مدرن.» مى خواهم نظر شما را در اين باره بدانم؟
لرنر در هنگام آخرين سفرش به ايران، متوجه شده بود كه نمى توان به سنت بى اعتنا بود. او دريافته بود كه سنت و تجدد از هم جدا نيستند. اين مطلب را هم با عنوان دودلى مطرح كرد. ولى فرصت آن را كه در اين باره نظريه پردازى كند، نداشت.
در يكى از نوشته هايتان خواندم كه اگر آراسته ترين نظريه ها با خام انديشى و يكسونگرى مورد بهره بردارى قرار گيرد؛ ضرورتاً به نتايجى مشابه آنچه در غرب رخ داد، منتهى نمى شود. به نظر شما اجراى نظريه لرنر در ايران و ديگر كشورهاى خاورميانه، خود مصداقى از اين سخنان نبود؟
نظريه پردازى روشى انسانى براى شناخت حقيقت است ولى به سبب وابستگى انسان به زمان و مكان، دسترسى به حقيقت مشكل و بلكه محال است؛ از اين رو نظريه ها را بايد جدى گرفت، ولى نه خيلى جدى. ما مى توانيم از نظريه لرنر بياموزيم ولى نبايد تنها به آنها تكيه كنيم.
اگر پيش از انقلاب، مشاركت سياسى و اجتماعى كه آخرين حلقه نظريه لرنر بود پذيرفته مى شد و آزادى هاى سياسى و امكان مشاركت مردم وجود مى داشت، باز هم ما شاهد انقلاب بوديم؟
از انقلاب مشروطه تا روزگار ما، مشاركت سياسى مسئله اساسى ايران بوده. انقلاب اسلامى هم نشانه اى از اين تب مشاركت بود، و اين يك مسئله جهانى است. تا زمانى كه دموكراسى، راهى براى حل اين مشكل يافت تمام دولت ها، حكومت اقليت بر اكثريت بوده اند.
برخى معتقدند كه با انقلاب اسلامى، نظريه لرنر شكست خورد. به نظر شما اين مطلب تا چه اندازه درست است؟
نظريه لرنر با انقلاب ايران مورد پرسش هاى جدى قرار گرفت ولى نمى توان گفت كه اين نظريه شكست خورده؛ چرا كه هنوز مى توان از آن درس هايى آموخت. يادمان باشد كه نظريه هاى اجتماعى نه درست و نه غلط هستند. نظريه ها فقط مى توانند گمراه كننده و يا راهگشا باشند. به عنوان مثال نظريه لرنر چهار عامل اساسى افزايش شهرنشينى، باسوادى، رسانه ها و مشاركت سياسى را در جريان نوسازى مهم مى دانست. اين چهار عامل هنوز هم مطرح هستند و از عوامل مهم نوسازى به شمار مى روند.

منبع: اكبر چنانى، " تجدد، بايد از درون سنت برخيزد"  روزنامه شرق سال سوم - شماره۶۳۷ سه شنبه