جهانی شدن و امپریالیسم فرهنگی

 

مقدمه

 

فرهنگ به عنوان شناسنامه ی یک ملت است و هویت فرهنگی، به عنوان سند تاریخی تلاش ها و خلاقیت ها، افتخارات و در مجموع، فراز و فرود های افتخار آمیز یا عبرت آموز گذشته و حال یک ملت محسوب می شود. حفظ هویت فرهنگی هر ملتی از طریق تعامل با سایر فرهنگ ها، دغدغه ی وطن دوستانی است که از آبشخور آن فرهنگ سیراب شده اند و با لالایی آرام بخش و جان نواز مام میهن در بستر آن فرهنگ رشد و تکامل فکری و معنوی پیدا کرده اند. از سوی دیگر تحولات شگفت انگیز در فناوری اطلاعات و ارتباطات که در قالب عناوینی از قبیل عصر ارتباطات، انفجار اطلاعات و ظهور جامعه ی اطلاعاتی و جامعه ی مجازی و دیجیتالی واقعیت انکار ناپذیری است که می تواند سرنوشت مردم جهان را در زمینه های مختلف حیات اجتماعی به هم پیوند دهد و بحث جهانی شدن را به عنوان یک پدیده ی ویژه ی قرن 21 در ابعاد مختلف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مطرح سازد.

 

تعاریف مفاهیم

 

در این جا به تعریف برخی مفاهیم که درادامه ی بحث می آید، می پردازم:

 

1)جهانی شدن(To Globalization):یک روند طبیعی است که در اثر پیوند سرنوشت مردم به وجود آمده است. جهانی شدن یکی از مهم ترین مباحث حوزه ی علوم انسانی، مخصوصا" علم سیاست به شمار می رود. اصطلاح جهانی شدن ابتدا از سوی کشورهای غربی و به طور مشخص ایالات متحده ی آمریکا مطرح شده است و در پس مفهوم خود می تواند معنایی را در نظر داشته باشد که مبین آمال و آرزوهای سردمداران آن باشد.

 

مک گراو (Mac Grow) می گوید که جهانی شدن به فرایندی اطلاق می شود که از طریق آن حوادث، تصمیمات و فعالیت های یک بخش از جهان می تواند نتایج مهمی را برای افراد و جوامع در بخش های بسیار دور کره ی زمین در بر داشته باشد.

 

توماس فرید من (T.Freedman) می گوید جهانی شدن یعنی نظامی که در آن بازارها،سرمایه و فناوری ها به نحوی با هم یک پارچه و ادغام می شوند. جهانی شدن به طورمستقیم و یا غیر مستقیم سیاست های داخلی، اقتصادی و خارجی تقریبا" تمام کشورها را شکل می دهد.

 

دیوید هاروی (David Harowy) مدعی است که جهانی شدن وارد مرحله ای جدید از فشردگی زمان و مکان شده است که تاثیر گیج کننده و مخربی بر رویه های سیاسی، اقتصادی، توازن قدرت طبقاتی و نیز زندگی فرهنگی و اجتماعی دارد.

 

جهانی شدن در مرحله ی نخست به علم اقتصاد و حوزه های مختلف اقتصاد بین الملل راه یافت و سپس در مطالعات جامعه شناختی، سیاسی و بین الملی جای خود را باز کرد.

 

والرشتاین به عنوان برجسته ترین نظریه پرداز مارکسیست نظام جهانی ،عامل وحدت بخش نظام اجتماعی جهانی را اقتصاد می داند و جهانی شدن اقتصاد جهان مدرن را اقتصاد درون سرمایه داری و نیاز آن نظام به رشد پایدار قلمداد می کند.

 

2) امپریالیسم: فرهنگ معین امپریالیسم را چنین تعریف می کند: سیاستی که مرام وی بسط نفوذ و قدرت خویش بر کشورهای دیگر است. آن در تعریف استعمار نیز می گوید: تسلط مملکتی قوی بر مملکتی ضعیف به قصد استفاده از منابع طبیعی و ثروت کشور و نیروی انسانی افراد آن، به بهانه ی نا بجای ایجاد آبادی و رهبری مردم آن به سوی ترقی.

 

یکی از تفسیرهایی که پیرامون امپریالیسم صورت گرفته به عنوان سیاست مبتنی بر قدرت می باشد که تا حدودی از نظریه ی رانکه(Ranke) نشات می گیرد. رانکه تاریخ را رقابت بی پایان میان قدرت های بزرگ برای اعمال قدرت و تحمیل اراده ی خود می داند.

 

بامگارت(Baumgart) امپریالیسم را شکل جدید سیاست قدرت های بزرگ در چارچوب سیستم جهانی می داند که در آن کسب قدرت و حفظ آن از عوامل تعیین کننده در تحول اجتماعی به شمار می روند. مزیت این مفهوم نسبت به رانکه مناسبت آن با پویش سیاسی مبتنی بر قدرت در حال حاضر است.

 

اشکال اولیه ی توسعه طلبی امپریالیستی کم تر به شکل اشغال دایمی و حکومت در کشورهای خارجی تجلی کرده است و بیش تر به شکل به دست آوردن تعداد فراوانی برده و انتقال آن ها به کشور فاتحان تجلی کرده است. امپریالیسم اولیه ی دولت های روم و یونان از این نمونه اند. اما در قرن حاضر به دلیل به وجود آمدن وسایل ارتباطی نوین امپریالیسم به هر نقطه از جهان که بخواهد سفر می کند.

 

پرفسور کوبنر (Koebner) اظهار می دارد که این واژه در دهه ی 1980 در انگلستان دو معنی داشته است که یکی از آن ها برای بیان گرایش توسعه طلبانه ای استفاده می شد که به کنترل قسمت های نا متمدن جهان مانند آفریقا و حوزه ی پاسیفیک مربوط می شد. بنابراین در آن زمان تصور این بود که انگیزه ی امپریالیسم عمدتا" دست یابی به عظمت ملی بود.

 

باید گفت که غیر متعهد ها هماهنگ با جنگ اقتصادی و سیاسی خود، در زمینه های فرهنگی نیز بر علیه امپریالیسم به مقابله برخاسته و سهم بیش تری از تکنولوژی را که پدیده ی وابستگی از طریق آن اشاعه می یابد خواستارند. در قطعنامه ی اجلاس سال 1976 غیر متعهد ها در دهلی نو آمده است:

 

 وضعیت موجود، به عصر استعمار وابستگی و سلطه تداوم می بخشد. قضاوت و تصمیم گیری در مورد این که چه مسایلی باید مطرح و چگونه مطرح شوند در دست افراد معدودی است. در شرایط فعلی امر اطلاعات، تحت سلطه و انحصار معدود افراد بوده و انتشار اطلاعات به نحو دلخواه این عده، مانع از آن است که سایرین آزادانه به اطلاعات صحیح و دقیق دست یافته و یا آزادانه دیگران را آگاه کنند.

 

 3) فرهنگ: فرهنگ مجموعه ای است از باورها، ارزش ها، روش ها و روال ها که خاص یک اجتماع معین هستند واز طریق رمزگان های گوناگون بیان می شوند و تداوم می  یابند. اجتماع می تواند یک ملت یا یک منطقه باشد.

 

فرهنگ در اثر روابط متقابل بین انسان ها آموخته می شود. نه تنها فرهنگ را انسان ها خلق می کنند بلکه فرهنگ ها نیز انسان ها را رشد می دهند. فرهنگ محصول میراث اجتماعی است و در شکل گیری آن عواملی چون اطلاعات و دانش های موجود در جامعه، تحولات و تغیرات اجتماعی، روابط اجتماعی و وسایل ارتباط جمعی مداخله دارد.

 

فرهنگ از طریق زبان و سایر نمادها انتقال می یابد و معمولا" هر قدر زبان یک فرهنگ پر محتواتر باشد پویایی آن بیش تر است. از نظر اجتماعی زبان بازگو کننده ی نمادین کردارهای زبانی است. ویژگی اساسی زبان ماهیت اجتماعی است چرا که از طریق سخن و زبان است که انسان ها می توانند اندیشه ها، احساسات و مقاصد خود را به دیگران انتقال دهند. اهمیت زبان در شناخت فرهنگ به حدی است که گفته اند زبان یک ملت کلیدی است که با استفاده از آن می توان فرهنگ آن ملت را شناخت.

 

سرمایه ی فرهنگی از طریق قیاس با سرمایه ی مالی مورد توجه است. آن چه بیش تر از لحاظ جامعه شناختی اهمیت دارد تجزیه و تحلیل و تشریح چگونگی تبدیل یک نوع از سرمایه به سرمایه ی دیگر است.

 

4)جهانی سازی(To Globalisem): متاثر از دیدگاه استعماری است و به نوعی غربی سازی تمام کشورهای جهان بدون توجه به فرهنگ آنان می باشد.

 

جهانی شدن و فرهنگ

 

فرهنگ جهانی چیست؟ آیا چنین فرهنگی وجود دارد؟ پاسخ های متفاوتی به این سوال ها داده شده است. اما اکثر قریب به اتفاق جامعه شناسان همان گونه که فدرستون(Fedreston) معتقد است حتی در فقدان همگنی و همگرایی فرهنگی که یک دولت جهانی می تواند آن را تامین کند به نظر می رسد که فرهنگ های جهانی وجود دارند که از طریق شبکه هایی که در پیوند با هیچ حاکمیتی یا محیط فرهنگی ملی خاصی نیستند منتقل می شوند.

 

مطالعه ی دیدگاه های تئوریک که موضوع جهانی شدن در بعد فرهنگی بر شالوده ی آن ها استوار است در رابطه با پدیده ی جهانی شدن تحت عنوان واقع گرایی، بین المللی شدن، منطقه گرایی و بومی شدن می باشند که به اختصار به شرح آن ها می پردازم:

 

واقع گرایی: بیان می کند که فشار رسانه ای بی سابقه برای یکسان سازی فرهنگ نه تنها موجب ایجاد یک فرهنگ همسان جهانی نخواهد شد بلکه تنها تفاوت ها و تنوعات فرهنگی را در سطح جهان برجسته تر و آشکارتر خواهد کرد.

 

بین المللی شدن: بعد از جنگ جهانی دوم فرایندهایی هم چون ایجاد سازمان های پولی  نظیر صندوق بین المللی پول و سازمان های مالی نظیر بانک جهانی و هم چنین آغاز مذاکرات دوره ای «گات» همه و همه در راستای بین المللی شدن اقتصاد بود. تاسیس سازمان تجارت جهانی و جهانی شدن حوزه هایی نظیر سیاست و فرهنگ را باید نقطه ی فرود این روند دانست و مقطع فعلی را شکل تکامل یافته و همه جانبه ی این روند که پیش تر محدود به حوزه ی اقتصاد بود دانست وضعیتی که ساختار آن را با مفهوم بین المللی شدن نمی توان بیان کرد.

 

 منطقه گرایی و بومی شدن: رابرت سون(Robert Sun) می گوید که بومی شدن عین جهانی شدن و جهانی شدن عین بومی شدن است زیرا جهانی شدن به این معنا نیست که همه ی فرهنگ ها ی جهان یکی می شود بلکه فرهنگ های گوناگون در عرصه ی جهانی امکان حضور و تعامل مشخص را داشته باشند. روزنا(J.Rozena)تئوری واهمگرایی (Fragmentation) خود را ارائه می دهد که به چارچوب درآوردن تعامل بین نیروهای واگرایانه ی محلی و نیروهای همگرایانه ی جهانی شدن می باشد که طی آن قادر خواهیم بود وفاداری خود را به کشورهای با عضویت های چندگانه در دیگر جوامع در هم آمیزیم. وی برای بیان مطلب خود برجسته ترین نمونه ی منطقه گرایی اتحادیه ی اروپایی را ذکر می کند که به سمت برداشتن موانع همگرایی حرکت می کند.

 

با توجه به این که جهانی شدن به معنی برقراری پیوندها و ارتباطات متقابل میان جوامع است، فرهنگ از بسیاری جهات مستقیم ترین، بدیهی ترین و قابل رویت ترین عنصری است که از طریق آن این پیوندها در زندگی روزمره تجربه می شود. فرهنگ بدون تردید مهم ترین جزء جهانی است چرا که از طریق فرهنگ است که تفاهم مشترک توسعه می یابد و از محوری ترین پیوندهای میان ملت ها و مکان ها است. در حقیقت صرف نظر از این که جهانی شدن از چه طریق حاصل می شود، می تواند نتیجه ای از تفاهم و درک متقابل سمبل ها باشد و از آن نیروی فرهنگ را می توان نتیجه گرفت.

 

هر گاه یک نوآوری توسط اعضای جامعه ی دیگری پذیرفته و یا آموخته شود با امر اشاعه یا انتقال مظاهر فرهنگی مواجه هستیم. هر جامعه ای بیش تر عناصر فرهنگی خود را از راه اشاعه به دست می آورد تا خلاقیت درونی اعضای آن جامعه. امروزه با توجه به مساله ی جهانی شدن، اشاعه های فرهنگی در برخی از نقاط سریع تر از نقاط دیگر صورت می گیرد.

 

از نظر آنتونی گیدنز در جستجوی شرایطی بهتر یا بدتر، ما در نظمی جهانی قرار داریم که هیچ کس آن را به درستی درک نمی کند اما بر همه ی ما موثر است.

 

داروها، جرم، جنگ، بیماری، مردم، اندیشه ها، تصاویر،اطلاعات جدید، سرگرمی ها، پول وبسیاری چیزهای دیگر همه در سفر جهانی هستند. این ها از مرزهای ملی عبور می کنند و بخش های مختلف دنیا را در مقیاسی بی سابقه و با سرعتی غیر قابل تصور در گذشته با یک دیگر مرتبط می سازند. به نظر می رسد که زندگی افراد معمولی در هر کجای دنیا که باشند به گونه ای رو به افزایش تحت تاثیر اتفاقات، تصمیم گیری ها و اقداماتی که در نقاطی بسیار دور از محل زندگی و کار آن ها واقع می شود قرار می گیرد. فرهنگ ها، اقتصادها و سیاست از طریق مبادلات سریع اطلاعات، اندیشه ها، دانش ها تصمیم گیری های گروه های بزرگ سیاسی – اقتصادی جهانی، جهان را طی می کنند و به همه جا سرایت می کنند. ظهور تلفن همراه، تلویزیون ماهواره ای و اینترنت به این معنی است که ارتباط از یک نقطه ی دنیا به نقطه ی دیگر به گونه ای مجازی حالت هم زمان دارد. واقعه هایی که در نقاط دوردست اتفاق می افتد در همان زمان به صفحه ی تلویزیون ظاهر می شود. تیترهای خبری روزنامه ها و تلویزیون ها می توانند در خانه ها بحران، ترس و نگرانی به وجود آورند و این تصور را مطرح می سازند که بسیاری از تغییرات حالتی خارج از کنترل دارند.

 

اطلاعات، اندیشه ها، ایدئولوژی ها و دانش ها در حقیقت در رده ی نمادها، نشانه ها و در عین حال فراورده ها هستند که در جامعه جریان دارند ومورد مصرف قرار می گیرند. نمادهای فرهنگی جاری در جهان مبتنی بر ماهیت مبادلات کلامی، روریارویی و از طریق رسانه ی گروهی هستند. محصولات فرهنگی به گونه ای دارای ماهیت متقاعد کننده هستند و متضمن نتیجه گیری هایی در حوزه ی باورها، اعتقادات، پیوند با یک پیام، مشارکت در یک دیدگاه و امور مشابه هستند. متقاعد شدن الزاما" نتیجه ی یک مبادله ی تعاملی رویاروی و یا انتشار از طریق رادیو و یا تلویزیون نیست. از قرن ها پیش جریان اندیشه ها به شکل بیانیه، گفتار، بیان و نیز متن، کتاب و مطبوعات مطرح بوده است. نوشتار و به خصوص چاپ سبب به وجود آمدن یک وسیله ی انتقال فراجامعه ای و فرااجتماعی یعنی بین المللی و بین تمدنی گردید. یعنی وسیله ای در مقیاس جهانی برای انتقال و اشاعه ی عقاید و اندیشه های دینی، فلسفی، اطلاعات و اخبار. جهانی شدن از برخی جهات نوعی انقلاب ارتباطی است، انقلابی در نقل و انتقال پیام ها و انقلابی در جابه جایی اشخاص( مثل صنعت توریسم و مهاجرت). تلویزیون های جهانی، بزرگ راههای اطلاعاتی و اینترنت یک جریان جهانی و آنی پیام ها، تصاویر و اطلاعات را امکان پذیر ساختند. برخی از جامعه شناسان امروزه پیش بینی می کنند که جهان در حال حرکت سریع به سوی یک فرهنگ جهانی (Globak Culture) است، جهانی خالی از تنوع فرهنگی و یکی از اساسی ترین ابزارهای آن اشاعه ی فرهنگی و یا توسعه ی استانداردها در میان فرهنگ هاست.

 

به طور کلی در عرصه ی جهانی شدن فرهنگ حداقل برخی از تحولات قابل تشخیص اند که عبارتند از: 1- میان کشورهای مختلف حجم و سرعت نقل و انتقال اطلاعات فرهنگی رو به افزایش است. 2- وسایل نوین ارتباطی در سراسر جهان افزایش یافته است هر چند که میان مناطق و کشورهای هنوز تفاوت ها زیاد است. 3- ایستگاه های رادیوئی و تلویزیون ملی در معرض کاهش تعداد مخاطبین قرار دارند.

 

اما علی رغم آن که در دنیای کنونی شاهد این واقعیت هستیم که بسیاری جنبه ها ی فرهنگی جهانی شده است، از سوی دیگر مشاهده می کنیم که اجتماعات و فرهنگ های محلی نیز ثبات خود را حفظ کرده اند و در بسیاری از موارد با شور و حرارت بسیار و حتی گاهی مبارزه و تلاش در حفظ آ ن دارند. می بینیم که افرادی که در یک قوم و یا ملت در آن سوی کره ی زمین در کنار هم زندگی می کنند تلاش می کنند حداقل در برخی از ابعاد فرهنگ آباء و اجداد خود وفادار بمانند.

 

برخی معتقد ند که جهانی شدن تهدیدی برای هویت فرهنگی ملت ها و حذف فرهنگ های ملی و بومی است. از مدافعین این دیدگاه سلطانی فر است او معتقد است:

 

زمانی که شما از سیستم های گروهی بیرون می آیید و به کنج خانه هایتان می روید میزان تاثیر پذیری شما هم از فرهنگ جهانی بالا می رود. یعنی آن زمان دیگر بحث هویت ملی و هویت فرهنگی تان هم تا حدی خدشه دار می شود احتمالا" یکی از اهدافی که جهانی شدن دنبال آن است دقیقا" همین نکته است. این که شما را از تعلقات ملی، فرهنگی خارج کندو به دنیایی که به دنیای جهانی شدن، دنیای یک کاسه شدن تصورش می کنند یا معنایش می کنند ملحق کند. امروزه بدون اجازه گرفتن از مردم می بینیم از طریق ماهواره ها، اینترنت و از طریق کابل های خصوصی و غیر خصوصی وارد منازل شما، شهرهای شما و کشور های شما می شوند و بدون اجازه به کوچک ترین مسیرهایی که در قلب شما وجود داد و تعلقات شما را شکل می دهد وارد می شوند و بر آن تاثیر می گذارند. طبیعی است که اگر میزان نفوذ به شکلی که ما اشاره می کنیم و به این حد گسترش پیدا کند دیگر فردا تعلقات میهنییشان از بین می رود تعلقات ملی گرایی تان هم از بین می رود و به نظر من دیگر بحث ناسیونالیسم یک بحث مذمومی در دنیای جهانی شدن و تفکر جهانی شدن است. دیگر دنیای جهانی شدن به دنبال این نیست که شما را با داشتن تعلقات مرزی و یا به دلیل داشتن تعلقات میهنی و فرهنگی وابسته تان بکند.

 

رولاند رابرتسون در بحث جهانی شدن در سطح فرهنگی معتقد است:

 

جهانی شدن یا سیاره ای شدن جهان مفهومی است که هم به تراکم جهان و هم به تشدید آگاهی درباره ی جهان به عنوان یک کل و هم وابستگی متقابل و واقعی جهانی و هم آگاهی از یکپارچگی جهان در قرن 20 اشاره می کند. منظور از ترکم افزایش سطح وابستگی متقابل بین نظام های ملی از طریق تجارت، اتحاد نظامی و سلطه و امپریالیسم فرهنگی است. او ادعا می کند که جهان ما بیش از پیش متحد می شود.

 

ادوارد شیلر و الوین تافلر گسترش رسانه ها و جهانی شدن آن ها وتاثیر آن ها را بر جهانی شدن فرهنگ با دید مثبت می نگرند. با این مضمون که رسانه ها فقط آن چیزی را به مردم می دهند که آن ها می خواهند و به این ترتیب دسترسی به انواع ثروت های فرهنگی را افزایش می دهند.

 

روان شناسان تحقیقات رفتاری جهانی شدن و تاثیرش را بر فرهنگ به دید انتقاد نمی نگرند و تلویحا" اشاره دارند هر آن چه در رسانه است باید پذیرفته شود.

 

از سوی دیگر پیچیدگی حوزه ی فرهنگ بر اثر در هم آمیختن ارتباطات میان فردی یا ارتباطات رسانه ای هنگامی که مالا" افرادی در جمع خانوادگی به تماشای برنامه ی تلویزیونی مشغولند آمیزه ای از ارتباط میان فردی وجود دارد که الگوهای حاصل از تاثیرات رسانه ای می تواند به شکل دهی مجدد گفتگو، نحوه ی اجرای اعیاد و روزهای خاص، چگونگی لباس پوشیدن، ارتباط با دوستان و همسایگان حتی تجارب میان فردی از جامعه نیز منبعث از رسانه است. بنابراین رسانه ها قادر به خلق فرهنگ و انتشار آن هستند.

 

برخی معتقدند جهانی شدن موجب امپریالیسم فرهنگی نمی شود. آن ها معتقدند که مفهوم امپریالیسم فرهنگی چنین القاء می کند که در یک نظام متمرکز سلسله مراتبی وجود دارد که می توان سیطره ی روزافزون فرهنگ خاص خود را بر فرهنگ های دیگر کشورها اعمال کند. در حالی که مفهوم جهانی شدن بر فضاها و عرصه های شبکه ای دلالت دارد که در آن اصلا" مرکزیتی وجود ندارد و این نکته ی دیگر مفهوم یکسان سازی است . کسانی که جهانی شدن و امپریالیسم فرهنگی را از یک دیگر تفکیک می کنند مدعی اند جهانی شدن هر چند به همگون سازی و همسان سازی فرهنگ می انجامد اما چون در بطن این وحدت نوعی کثرت نهفته است، جهانی شدن در واقع به رشد تنوع و تکثر فرهنگ ها می انجامد و امکان تداوم حیات همه ی فرهنگ ها و تمدن ها را فراهم می آورد. بحث و گفتگوی تمدن ها نیز از همین زاویه قابل طرح است که هر یک از اقوام جهانی در یک بستر فرهنگی واحد به طرح نظریه ها و دیدگاه های اختصاصی خود می پردازند و از طریق زمینه های همزیستی مسالمت آمیز با سایر اقوام و فرهنگ ها و تمدن ها را فراهم می آورند.

 

علاوه بر رشد تنوع و تکثر فرهنگ ها پی آمد مثبت دیگری که برای جهانی شدن ذکر می شود سنت ستیزی و مقابله با جهل و خرافه و همه ی اندیشه های غیر علمی است.

 

سوالی که در این جا مطرح است این است که آیا جهانی شدن سبب بحران در هویت فرهنگی و از بین رفتن فرهنگ های بومی و ملی و تحلیل رفتن آن ها در فرهنگ جهانی خواهد شد؟ در پاسخ می توان گفت، جهانی شدن نه تنها سبب بحران در هویت فرهنگی و از بین رفتن فرهنگ های بومی و محلی نخواهد شد بلکه سبب غنا و اعتلای و در عین حال پالایش و تثبیت فرهنگ های ملی و محلی می شود و امکان بیش تر جهت تعامل و ایجاد تعادل در باورهای فرهنگی بومی و منطقه ای را فراهم می کند. در عصر جهانی  شدن، مهم ترین تحول حوزه ی فرهنگ این است که عناصر مشترک فرهنگ های مختلف در حال آمیخته شدن است. این آمیختگی در اثر تماس، آمیزش و ارتباط فرهنگ ها با یک دیگر حاصل شده است. آثار تحولات جهانی شدن بر فرهنگ را می توان چنین شمرد:

 

الف) تنوع و تکثر عناصر فرهنگی

 

ب) امکان تجلی و بروز پاره فرهنگ ها با به وجود آمدن زمینه ی حضور و عرضه ی محصولات فرهنگی در عرصه ی بین المللی با مساعدت و انطباق خلاق فناوری و سنت های اجتماعی

 

ج) امکان گسترده برای ذخیره سازی تجربیات و عناصر مادی و معنوی فرهنگ

 

د) تسریع و پویایی و دادوستد بین فرهنگ های مختلف

 

ه) برتری فرهنگ از طریق کمک به تکثر و تنوع همه ی عناصر فرهنگی

 

و) بالا بردن توانایی انطباق فرهنگ با تغییرات شرایط بیرونی

 

ز) کاهش دادن پس افت فرهنگی در جوامع و همگون ساختن توسعه ی جنبه های مادی و معنوی جامعه و ایفای نقش به عنوان عامل مهم برای توسعه ی روستایی و حفظ هویت فرهنگی روستا( با وصل کردن بازارهای محل به بازارهای وسیع تر جلوی مهاجرت گرفته می شود و جاذبه های شهر در محیط روستا به روستائیان عرضه خواهد شد)

 

در یک جمله می توان گفت: انقلاب اطلاعات و ارتباطات که خود زمینه ساز جهانی شدن می باشد فرصتی مناسب برای گفتگوی سنت ها و فرهنگ ها پدید آورده است. برآیند این گفت و گو می تواند پاسخگو به جامعه در جهت رفع نیازهای مادی و معنوی خود باشد. بسیاری از تحولات جهانی از جمله گسترش آزادی خواهی، نزدیکی فرهنگ ها، گسستن مرزها، کوچک شدن دولت- ملت ها، افزایش تعداد سازمان های غیر دولتی و گسترش حوزه ی نفوذشان از اراده ی انسانی خارج بوده و فعل و انفعالات جهانی و داخلی سبب آن شده است که همه ی این اتفاقات را می توان محصول جهانی شدن دانست.

 

فلیو و مسیل هی منی (Flew and Mcelhimney ( معتقدند که در بحث جهانی شدن  فرصت هایی برای مشارکت در اطلاعات در حوزه ی ارتباطات بدون مرز و تجارت جهانی می شود.

 

 

 

 

 

آیا جهانی شدن تهدیدی برای هویت فرهنگی است؟

 

سالوراتوره پولدا، دانشمند ایتالیایی، ضمن انتقاد از عملکرد شرکت های چند ملیتی معتقد است که شرکت ها و بانک های چند ملیتی که روند جهانی شدن را هدایت می کنند علاوه بر قوانین خاص، فرهنگ خاص خود را نیز که موجد نظامی از ارزش ها و رفتارهاست منتشر می کنند این فرهنگ از طریق مدارس و رسانه ها و حتی معلمان معنوی ترویج می شود و همه روزه به ما می گویند:« تنها ارزش، وجود ثروت است. پول جستجو می شود، انباشت می شود، تکثیر می شود و مورد پرستش قرار می گیرد». حتی فقیرترین بخش های جامعه و قشرهای مختلف مردم تحت تاثیر این فرهنگ هستند آن ها باور دارند که پول به دست آوردن تنها ابزار دفاعی آنان در برابر واقعیت های خشن زندگی روزمره است و بنابراین زندگی شان را در این مسیر جهت می دهند. او در ادامه می گوید من می خواهم روشن کنم  که ما الزاما" همه ی جنبه های جهانی شدن را منفی ارزیابی نمی کنیم. ما شادمانیم که این روند نقطه ای را در جهان ایجاد کرده که تمامی کشورها و ملت ها و فرهنگ ها برای اولین بار گرد هم می آیند. امری که برای یکی دو نسل قبل ناممکن بوده است. این روند فرصت هایی برای تبادل اندیشه، اعتقادات و باورها و الگوی فرهنگی به وجود آورده و به همه نشان داده است که تفاوت های انسان ها در مقابل تجربه ها و آرزوهای مشترکشان بسیار اندک است. او در ادامه در خصوص مفهوم هویت فرهنگی معتقد است که هویت فرهنگی یا شخصی تنها ریشه در گذشته دارد. گذشته هایی که انعکاس انباشت تجربه های گوناگون یا اجتماعی از مردم است تو گویی لایه هایی از تجربه های گوناگون به روی یک دیگر انباشت شده و رسوب کرده اند و این همان چیزی است که آن را هویت فرهنگی می نامیم. خلاصه آن که هویت فرهنگی عبارت از برنامه ای است که مردم برای آینده ی خود با بهره گیری از گذشته می آفرینند. می توانیم دریابیم که در زندگی ملت ها و افراد کشورها تجربه های مثبت و منفی هردو وجود دارند که بخشی از میراث فرهنگی آنان را می سازند. هر ملت یا هر فردی می تواند برای آینده ی خود طرحی را آماده کند که تجربه های منفی را کاهش دهد یا خنثی کند و تجربیات مثبت را تقویت نماید. پولدا می گوید ما می توانیم یکی از دو هویت فرهنگی زیر را برگزینیم:

 

الف) هویت مکانیکی منشاء گرفته ای از عناصر خود جوش فرهنگی، بدون تفکر یا عکس العمل.

 

ب) هویتی ارادی مبتنی بر خواست و مبتنی بر انتخاب جنبه هایی که برای آینده مان بالاترین ارزش را دارد.

 

پولدا ضمن دیدی مثبت به جهانی شدن ادامه می دهد که نه تنها روند جهانی شدن به هویت فرهنگی خدشه ای وارد نمی شود بلکه با توجه به عناصر دینامیک موجود در هویت های فرهنگی، انسان ها خود را برای زندگی بهتر و تشخص بیش تر در هزاره ی سوم بر روی کره ی خاکی آماده می کنند و در این فرایند فرهنگ ها به گزینش تصفیه ی عوامل منفی می پردازند و با تقویت عناصر مثبت در بطن فرهنگ رسالت جهانی خود را ایفا می کنند. 

 

جهانی سازی و فرهنگ

 

ظاهرا" وقتی هیات های حاکم کشورهای غربی از جهانی شدن صحبت می کنند در واقع منظورشان جهانی سازی است. هدف آن ها اشاعه ی فرهنگ غرب در جهان است. برخی از مسئولان رسانه های جمعی در غرب انتظار دارند که کشورهای دیگر مخصوصا" کشورهای جهان سوم فرهنگ آن ها را بپذیرند و از آن تقلید کنند و به طور کلی دیدگاه های غربیان درباره ی علم و فناوری، اخلاق و دین را بپذیرند و از آن پیروی کنند.  این باور به ویژه در ذهن اعضای هیات حاکم برآمریکا وجود دارد که کشورهای دیگر به سبب عقب ماندگی علمی و پیشرفت نکردن در فناوری باید در تمام امور از آمریکا تقلید کنند و به خصوص در زمینه های فرهنگی پیرو آمریکا باشند. کشورهای غربی دیگر هم بر اثر پیشرفت علمی و فناوری و این موضوع که از کشورهای جهان سوم جلوترند انتظار دارند که جهان سوم از فرهنگ آن ها تقلید کنند و راه و رسم آن ها را سرمشق قرار دهند. اگر تحلیلی از فرهنگ و از مفهوم جهانی شدن به صورت منطقی مطرح شود دلیلی برای تحمیل فرهنگ غرب بر کشورهای دیگر وجود نخواهد داشت. علم و فناوری بخشی از فرهنگ زندگی اندیشمندان جامعه را تشکیل می دهد. بنابراین به سبب برخورداری از آن هیچ دولتی حق ندارد شیوه ی زندگی خود را در زمینه ی اخلاقی، ملی و مذهبی به دیگران تحمیل کند. 

 

اقتصاد دانان سیاسی و تئوریسین های منتقد، ارتباطات امپریالیسم فرهنگی را مورد اشاره قرار می دهند. آنان بیش تر توجه خودشان را به پیچیدگی مسایل سیاسی و فرهنگی معطوف داشته اند که ناشی از عدم توزیع عادلانه و مساوی قدرت ارتباطات بین المللی و منابع موجود در این حوزه است و تاکید دارند که چنین وضعیتی چگونه بر سلطه و برتری کشورهای غربی در اقتصاد و سیاست بین المللی اثر می گذارد. ابعاد فرهنگی مساله بیش تر به وسیله اقتصاددانان سیاسی چون هربرت شیلر و نوام چامسکی مورد بحث و تجزیه و تحلیل قرار گرفته است.

 

هربرت شیلر معتقد است اقتصاد صنعتی آمریکا به خودی خود در برگیرنده ی حرکت به سوی تجارت بین المللی وسایل ارتباطی، انتشاراتی است. او امپریالیسم فرهنگی را به عنوان فراشدی می داند که به وسیله ی آن جامعه وارد سیستم جهان مدرن می شود و چگونگی جذب وی در این سیستم سلطه را که به وسیله ی فشارهای مرئی و نامرئی موسسات آن جامعه در این فضا شکل می گیرد و یا حتی ارزش های سیستم سلطه را می پذیرد. در ادامه ی نظر شیلر می توان گفت که وابستگی فرهنگی با پیدایش سینمای ناطق در جهان مطرح شد اما نکته ی قابل توجه آن است که باید در نظر داشت که سینما صرفا" یک وسیله ی ارتباطی نیست بلکه دامنه ی آن وسیع بوده و برای ملت هایی که بخواهند سمبل های فرهنگی، سیاسی و هویت خود را ارائه دهند بسیار واجد اهمیت است. برخی از دولت ها سعی داشته اند در این زمینه از اتکای خود به خارج بکاهند ولی به خاطر کمبود متخصص تلاش هایشان بی ثمر بوده است چرا که سازمان، مدیریت و مهارت های تولیدی این رسانه متعلق به کشورهای خارجی بوده است.

 

تکنولوژی های جدید خطرات سلطه ی فرهنگی و قلمروهایی را که در معرض سلطه ی فرهنگی قرار می گیرن افزایش می دهد. فرهنگ الکترونیکی بر اجزای متشکله ی فرهنگ های سنتی غلبه می یابد. امپریالیسم فرهنگی سرانجام به سلطه ی فرهنگی بر سایر کشورها می شود و همانند سازی فرهنگ ها یکی از مخرب ترین و خطرناک ترین انواع سلطه است. این نوع سلطه ملت ها را از درون و ارزش های متعالی خود خالی می کند و اعتماد به نفس آن ها را از بین می برد و زمینه ساز پذیرش هرگونه سلطه ی دیگر است.

 

  در شرایط امپریالیستی فرهنگ پذیری در خیلی از موارد حالتی آسیب شناختی به خود می گیرد. ویلیام ریرس(W. Reiers)محقق انگلیسی (1992) اعتقاد داشت که بر اثر نتایج تضاد میان فرهنگ غربی و فرهنگ بومی در برخی از قبایل( که در حالت بدوی زندگی می کردند) « لذت زندگی از میان رفته است». به این اعتبار فرهنگ زدایی که بر اثر آن فرد فاقد هنجارهای قابل استناد برای رفتار خویش می گردد منجر به بروز برخی دشواری های اجتماعی خواهد شد.

 

فرانتس فانون(Frantz Fanon) در کتاب «دوزخیان روی زمین »از آسیب روانی عمیقی سخن گفته که توسط امپریالیسم بر مردم مستعمرات و به ویژه رهبرانشان وارد می آید و از رهایی کامل آنان جلوگیری می کند. او ادامه می دهد که «تعهد آگاهانه و سازمان یافته ی مردم استعمار زده برای استقرار مجدد حق حاکمیت خود، کامل ترین و آشکارترین تجلی فرهنگی است». او قبول دارد که مبارزه برای استقلال ملی نمی تواند به سادگی موجب بازگشت فرهنگ ملی شود و ادامه می دهد که« مبارزه برای آزادی، ارزش و اشکال گذشته را به فرهنگ ملی باز نمی گرداند اما مبارزه که هدفش برقراری روابطی اساسا" متفاوت در میان مردم است نمی تواند شکل یا محتوای فرهنگ مردم را دست نخورده باقی به گذارد».

 

هابسون در راستای آسیب روانی امپریالیسم بر مردم مستعمرات به مداخله ی بریتانیا در هند که بر روی مردم این کشور گذاشته است اشاره دارد. او ادعا دارد که ماشین آلات صنعتی و  کارخانه ها هند را متمدن تر ساخته تر است اما شیوه ی زندگی و اخلاق و هنر معماری، بافندگی  وصنایع دستی هند را از بین برده است. 

 

حاج میزا محمد خان سینکی معروف به مجدالملک در سال 1287ه.ق نوشت: شترمرغ های ایرانی که از پطرزبورغ و سایر بلاد خارج برگشته اند و دولت ایران مبلغ ها در راه تربیت ایشان متضرر شده از علم دیپلمات و سایر علومی که به تحصیل آن مامور بودند معلومات آن ها به دو چیز حصر شده است: استخفاف ملت و تخطئه ی دولت.

 

 در امپریالیسم فرهنگی فرهنگ پذیری صورت می گیرد. دگرگونی فرهنگ یک گروه از طریق ارتباط با سایر فرهنگ ها و نیز اخذ و مبادله ی ویژگی های فرهنگی.

 

نتیجه گیری

 

در خصوص پدیده جهانی شدن و جهانی سازی و تاثیر آن بر فرهنگ باید به موارد زیر توجه داشت:

 

الف) جهانی شدن به معنای یک روند طبیعی تحولات جهانی در ابعاد اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی است که سبب نزدیکی انسان ها می شود. این روند در عین حال به پیوند و همدلی آحاد بشر به دور از نژاد و رنگ و پوست و مرز جغرافیایی می پردازد و این امر تحت تاثیر پیشرفت فناوری های جدید ارتباطی و از بین رفتن مسئله ی زمان و مکان حاصل می شود.

 

ب) جهانی سازی به مفهوم یک حرکت هدایت شده ی استعماری قدرت های سلطه گر می باشد. این قدرت ها در پی یکسان سازی فرهنگ کشورها و ایجاد سلطه ی فرهنگی خود هستند و ضمن آن به استعمار اقتصادی و سیاسی ملت ها زیر سلطه ی فرهنگی خود می پردازند.

 

ج) مطالعه ی دیدگاه های مختلف در زمینه ی جهانی شدن ومقایسه ی این دیدگاه ها حاکی از آن است که جهانی سازی اگر در مسیر طبیعی خود و بدون هدایت هدفمند زورمداران و سلطه گران و همراه با هوشیاری ملت ها جریان یابد نه تنها سبب از بین رفتن هویت فرهنگی و هضم و حذف فرهنگ های بومی نخواهد شد بلکه باعث غنا و بالاتر رفتن و بالندگی فرهنگ های بومی و محلی خواهد شد و پاسخی به نیاز معنوی تنوع طلبی فرهنگی مردم در نقاط مختلف جهان خواهد بود.

 

در ادامه ی بحث برخی راه های مقابله با آثار تخریب احتمالی جهانی شدن در هویت فرهنگی ذکر می گردند که عبارتند از:

 

الف) بازسازی و نوسازی هویت فرهنگی: باید آداب و عادات و رسوم و مبانی اعتقادی خود را به نوعی با تحولات سازگار کرد که با تحولات دنیای پیش رونده و حرکت کننده که مبتنی بر تسامح و تساهل و سعه ی صدر و اعتلا بخشیدن به زندگی در عصر حاضر است هماهنگ باشد.

 

ب) تکیه بر عقلانیت و فناوری: نقش فعال داشتن و مشارکت بیش تر در فرهنگ جهانی و تصحیح عناصر فرهنگی نامطلوب و تقویت و باز تولید عناصر فرهنگی پویا و متناسب با تحولات زمان سبب خواهد شد که ضمن همنوایی با فرهنگ جهانی و پیدا کردن جایگاهی در سبد فرهنگ جهانی تشخص فرهنگی خود را نیز حفظ کنیم و در امتزاج و ترکیب با فرهنگ های دیگر به بالندگی و زایش و تنوع فرهنگی هم دست یابیم که لازمه ی این وضعیت، عقلانیت، خردورزی و تلاش برای عقب نماندن از قافله سریع السیر فرهنگ و تمدن بشری است.

 

والتر سولزباخ بر این باور است که برای پایان دادن به امپریالیسم و غریزه های غیر انسانی و جنگ طلبانه ی آن کافی است که بقایای ایدئولوژی ساختارهای اجتماعی گذشته کنار گذاشته شود.

 

ج) سرمایه گذاری در صنایع فرهنگی و فناوری اطلاعاتی: رئیس جمهور فرانسه در سال 1983 در این خصوص گفت صنایع فرهنگی صنایع آینده اند سرمایه گذاری در فرهنگ سرمایه گذاری در اقتصاد است.

د) همکاری در برنامه ریزی دقیق محلی، ملی و بین المللی در سطح کلان: مهاجرت و انواع اشاعه ی فرهنگی نیز از جمله عوامل مهم توسعه ی مبادله ی فرهنگی است و به پذیرش مفهوم چند فرهنگی در جهان کمک کرده است.