روز نامه نگاری قومی
قوميت يک گروه عضويتي است که پيرامون تاريخ، دين، تبار فرهنگي، منطقه جغرافيايي، نژاد يا زبان مشترک شکل گرفته است که حس تعلق در ميان گروههاي خاص ايجاد ميکند. با اين تعريف، همه رسانههاي خبري قومي هستند. آنچه که روزنامهنگاري قومي را به عنوان يک مقوله خاص متمايز ميسازد، پرداخت به گروههاي متفاوت قوميتي است که در يک قلمرو فرهنگي زندگي ميکنند. ادبيات در زمينه رسانه و روزنامهنگاري قومي مفهومسازيهاي قوميتي را حفظ ميکند که به وسيله شرايط محروميت و محدوديت دسترسي به توليد رسانهاي مشخص ميشود.
روزنامهنگاري قومي روزنامهنگاري است که به وسيله گروههاي قومي، براي گروههاي قومي و درباره گروههاي قومي انجام ميپذيرد. از آنجا که قوميت يک ساختار سلسهمراتبي و ارتباطي است (Jackson & Garner 1998)، در تعريف رسانه قومي تأثير متقابل «قدرت» و «تفاوت» مبنايي براي شيوه پژوهش علمي است. روزنامهنگاري قومي در زمينه چگونگي بازتوليد تفاوت و چگونگي ارتباط آن با مشارکت اجتماعي، سياسي و اقتصادي گروههاي قومي ميباشد. قوميت يک گروه عضويتي است که پيرامون تاريخ، دين، تبار فرهنگي، منطقه جغرافيايي، نژاد يا زبان مشترک شکل گرفته است که حس تعلق در ميان گروههاي خاص ايجاد ميکند. با اين تعريف، همه رسانههاي خبري قومي هستند. آنچه که روزنامهنگاري قومي را به عنوان يک مقوله خاص متمايز ميسازد، پرداخت به گروههاي متفاوت قوميتي است که در يک قلمرو فرهنگي زندگي ميکنند. ادبيات در زمينه رسانه و روزنامهنگاري قومي مفهومسازيهاي قوميتي را حفظ ميکند که به وسيله شرايط محروميت و محدوديت دسترسي به توليد رسانهاي مشخص ميشود.
روزنامهنگاري قومي به برنامههاي سياسي-اجتماعي گروهها شکل ميبخشد با اين حال نسبت به اخبار صنعتي بيتوجه ميباشد. اعضاي اقليتهاي قومي به ندرت جايگاههاي تصميمگيري در رسانه دارند و رغبت نسبت به آن در ميان اقليتهاي قومي کم و حاشيهاي است. مطالب خبري معمولاً بر ويژگيهاي فرهنگي و اجتماعي تأکيد دارد که اقليتهاي قومي را از ديگر فرهنگ غالب يا اصلي متمايز ميکند، ساختارهاي اين گروهها به عنوان يک تفاوت، بيگانه و مسئله تقويت ميکند (Wilson & Gutiérrez 1995). روزنامهنگاري قومي بازنماييهايي از گروهها در شيوههايي صورتبندي مي کنند که چگونه خودشان را، به عنوان يک استراتژي براي حمايت سياسي و مصونيت فرهنگي سازگار کنند. تحليل تاريخي گواه است که رسانه و روزنامهنگاري قومي در هنگام فشارهاي سياسي و اقتصادي به منظور محکوم سازي تبعيض و تقويت جنبشها متبلور ميشود (Miller 1987). در برخي نمونهها، رسانههاي قومي به جنبشهاي مستقل سياسي ميپيوند. براي مثال، رسانههاي خبري کاتالان و باسک در اسپانيا براي تأييد فرهنگي و حفظ زبان تلاش ميکنند، با اين حال در مباحثات تاريخي براي خودمختاري و پيشبرد هويت مليگرا براي دستيابي به استقلال سياسي متهم شدهاند (Hourigan 2003).
رسانههاي خبري قومي هميشه از ارزشهاي روزنامهنگاري غالب منحرف نشدهاند. در برخي نمونهها رويههاي روزنامهنگاري را توسعه ميدهند که با سنتهاي ارتباطاتي گروه سازگار شوند، رسانه قومي به احتمال زياد بنا است تا محتواي رسانههاي اصلي را براي مخاطبين درست کنند. روزنامهنگاران قومي به منظور دستابي به اعتبار و مشروعيت اغلب تمايل به رواج استانداردهاي حرفهاي دارند. براي مثال، توليدکنندگان و گزارشگران براي يک خبر شبانگاهي مخاطبين آمريکاي لاتين ساکن در ايالت متحده آمريکا را به کار ميگيرند تا رويههاي استاندارد و ايدئولوژي روزنامهنگاري ايالت متحده را بازتوليد کنند. با اين حال، آنها يک برنامه خبري آمريکاي لاتين را مطرح ميکنند و يک نقشهاي از جامعه آمريکا بر مبناي تجربيات قومي آمريکاي لاتين صورتبندي ميکنند.
حمايت اقتصادي يکي ديگر از فاکتورهاي شکلگيري روزنامهنگاري قومي است. رسانه قومي غيراقتصادي در زمينه حفظ عمليات با منابع محدود و متناوب جدال ميکند. بودجه کم، ويراستاران کم و ويراستاران وابستهاي را به اصول بيروني نظير آزادي مطبوعات و توليد مطبوعات تبديل ميکند. خروجيهاي اخبار تجاري از طريق منطق سودمحور عمل ميکنند که احتمالاً تنوع را درون گروه قومي براي دستيابي به بخش زيادي از مخاطبين سرکوب ميکند. از آنجا که اقليتهاي قوميتي گروههاي منسجمي نيستند، ويژگي تجربه قومي بايد در ارتباط باشد تا موضوعي براي گفتگو شود. رسانه قومي مرزهاي اعضاي قومي در بررسي تشخيص ميدهد: که چه کساني بازنمايي ميشوند و چه کساني مخاطب ميشوند؟
پژوهش در زمينه روزنامهنگاري قومي با رشد مطبوعات زبان خارجي در دوره افزايش جمعيت در نيمه اول قرن بيستم ظاهر شد (Park 1922). بديهي است که با تداوم مهاجرت گسترده، بررسي نقش مطبوعات حاشيهاي در شکلدهي انسجام و هويت مهاجران جديد خالي بود (Sampedro 1998). در فضاي جهانيشدن فرهنگ، روزنامهنگاري قومي دريچهاي براي کشف نشانههاي خاصي فراهم ميسازد که به عنوان منبعي براي هويت فرهنگي و جنبشهاي سياسي دوباره ظاهر شده است.
مطالعات اجتماعات زباني، گروههاي نژادي و جمعيتهاي بومي در حواشي سياسي و اقتصادي گروه عضويتي را در بين توليد رسانه قومي و گفتمان عمومي بررسي کرده است (Riggins 1992). براي مثال رسانه بومي در کشورهاي استراليا و کانادا يک فضاي بومي در زمينه مسائل و تجربيات عمومي فراهم ميکند که سبک گفتگوي آنها را نميتوان در رسانههاي اصلي يافت (Avison & Meadows 2000).
صرف نظر از ارزيابي الگوها کاربرد رسانههاي خبري قومي، ابعاد فرهنگي و اجتماعي مصرف تا حدودي مورد بررسي واقع شده است. با اين حال تاريخهاي نهادي رسانه قومي، که اغلب فشار سياسي را براي برقراري ارتباطات سياسي گستردهتر به کار ميبرد. براي جلب مخاطب به فناوريهاي رسانهاي مجهز شدهاند. پژوهشگران کانون توجهشان را به سطوح توليد و محتوا تغيير ميدهند، تا پويايي را درک کنند که رسانه خبري قومي را شکل ميدهد و برنامههايي که آنها براي جهان صورت بندي ميکنند