ارتباطات فرا ملي و جهان سوم ( بخش چهارم )
يك دهه بعد سنگاپور در زمينه استفاده از شبكه ديجيتالى خدمات يكپارچه (آى.اس.دى.ان) و تارِ نورى، پيشرو كشورهاى منطقه شد و مالزى نيز درصدد بود 1500 خط تارِ نورى بر خطوط موجود بيفزايد. شش كشور عضو آ سه آن يك شبكه كابل زيردريايى تارنورى 275 ميليون دلارى نيز داشتند كه آنها را با يكديگر ارتباط مىداد(2) . مخابرات سنگاپور، جدا از كشورهاى آ سه آن و به كمك مخابرات فرانسه، به منظور ارتباط دادن آسياى جنوب شرقى با اروپا، اقدام به بررسى عملى بودن احداث خط زيردريايى تارنورى در منطقه اقيانوس هند نمود. دلايل اين گسترشطلبى، فراوان و متنوع هستند. در مواردى از تكنولوژى اطلاعاتى پيشرفته و قابليت آن، درجذب شركتهاى فراملّى به عنوان واسطه صنعتى شدن دفاع مىشد. در موارد ديگر از تكنولوژى ياد شده به عنوان عامل همگونساز ملّى يا منطقهاى ياد مىكردند. در سنگاپور و مالزى، تكنولوژى اطلاعاتى نوين را به چشم وسيلهاى براى تبديل اين دولتها به مراكز ارتباطات منطقهاى مىنگريستند. استفادهكنندگان از شبكه زيربنايى قوى ارتباطاتى در آ سه آن از مرز اين شش كشور آسيايى بسى فراتر مىروند. شايد فروشندگان وسايل مخابراتى بيش از همه از اين جريان سود مىبرند، چرا كه بازار يك ميليارد دلارى آ سه آن، با 10 درصد رشد سالانه، در اختيارشان است. آگاهى از اين اطلاعات و ارقام احتمالاً موجب شد تا سازمان آمريكايى پژوهش پيراميد (pyramid Research) (هرم) در سال 1989 به فروشندگان ابزار توصيه كند متوجه آسياى جنوب شرقى و بازارهاى آيندهاش باشند. بسيارى از شركتهاى فراملّى مستقر در آسياى جنوب شرقى نيز در امر انباشتن منطقه با تكنولوژى اطلاعاتى سهيم بودند، شركتهايى كه تعداد زيادى از آنها در جزاير اطراف ساحل منطقه داراى كارخانههاى پارچه بافى و ابزار الكترونيكى هستند و همگى به نظامهاى ارتباطى پيشرفته نياز دارند. مالزى يكى از كشورهاى آ سه آن است كه در ارتقاى تكنولوژى اطلاعاتى سهم برجستهاى داشته است. در اين فصل زيربناى اطلاعاتى مالزى را ضمن تحليل مخابرات، كامپيوترى شدن، و ارتباط جمعى بررسى مىكنيم. هدف مطالعه، قرار دادن توسعه بخشهاى ارتباطى و اطلاعاتى در درون چارچوبى است كه ميزان و نوع سرمايهگذاريهاى مربوطه را زير سؤال نمىبرد، بلكه سؤال اساسىترى را مطرح مىسازد: چه كسى مالك آنهاست، آنها را در كنترل دارد و در نهايت از آنها سود مىبرد؟ مردم مالزى در مجموع در سياستگذاريها و فعاليتهاى ارتباطاتى و اطلاعاتى عمومى و خصوصى سهم زيادى داشتهاند اما تنها بخش كوچكى از نخبگان مالزيايى و شركاى فراملّىشان به نوك هرم دسترسى دارند. جهش بزرگ اقتصادى مالزى ماهاتير محمد نخستوزير مالزى در پى به قدرت رسيدن در سال 1981 تصميم گرفت مالزى را در صف كشورهاى تازه صنعتى شده آسيا، يعنى كره جنوبى، سنگاپور، هنگكنگ و تايوان درآورد. بيانات ماهاتير، معاون او، موسى هيتم و ساير مقامهاى برجسته كشور نيز چگونگى نحوه دستيابى به اين هدف را مشخص مىسازد. ماهاتير از همان ابتدا مىگفت «به شرق نگاه كنيد» و از عادات كارى ژاپنىها سرمشق بگيريد بىاينكه يكباره تسليم غرب شويد. حاصل سياست او آن شد كه در پايان سال 1983 سرمايهگذارى ژاپن در مالزى به 760 ميليون دلار رسيد. همزمان، پيام دولت ماهاتير محمد به ايالات متحده آمريكا هم رسيد. او از آمريكا خواسته بود براى تجارت و سرمايهگذارى به آسيا توجه كند. در سال 1984 موسى هيتم در دانشگاه تافت خطاب به گروهى از آمريكاييان چنين گفت: «بدين وسيله به سوداگران آمريكايى توصيه مىكنم به ما بفروشند، از ما بخرند و در مالزى سرمايهگذارى كنند. به آمريكاييان توصيه مىكنم به كشور ما روى آورند». علاوه بر اين، نخستوزير، سياست خود را براى خصوصى كردن و پيوند دادن مالزى با اقتصاد جهانى به سرعت پيش برد، يعنى مديريت «پاكيزه، كارآمد و مورد اعتماد» از طريق «رهبرى نمونه» و ازدياد جمعيت مالزى از 15 ميليون در دهه 1980 به 70 ميليون در سال 2100 به منظور ايجاد بازار آن چنان بزرگى كه موفقيت سرمايهگذارى در صنايع را تضمين نمايد (جومو Jomo، 1989) . طى دهه 1980 پيام ماهاتير محمد تغيير چندانى نكرد. به اعتقاد او، رمز موفقيت اقتصادى، در سرمايهگذارى و تجارت بود. علاوه بر ايالات متحده آمريكا، چين و ساير كشورهاى آسيايى و اروپايى نيز به سرمايهگذارى در مالزى و داد و ستد با اين كشور تشويق شدند. در نيمههاى دهه 1980 آمريكا بعد از ژاپن و سنگاپور سومين شريك تجارى مالزى شد. در سال 1984 حجم فروش مالزى به آمريكا به 217 ميليارد دلار رسيد كه 77 درصد آن كالاهاى صنعتى بود. در رأس اين كالاهاى صادراتى كه 35 درصد كل صادرات مالزى را تشكيل مىداد، اجزا و قطعات الكترونيكى قرار داشت (مدارهاى يكپارچه، ديودها، ترانزيستورها، نيمهرساناها و اجزاء نيمهرساناها)، كه عمدتاً فراوردههاى سرمايهگذارى شركتهاى الكترونيكى آمريكايى در مالزى بودند (مالزيا دايجست (Malasian Digest)، 30 ژوئن 1985، ص 5) . صادرات تجهيزات مخابراتى و ضبط و پخش صوت (تلويزيون، راديو، ميكروفون، بلندگو و تقويتكننده) بعد از اقلام بالا مقام دوم را در صادرات مالزى به خود اختصاص مىداد. در همان حال كه شركتهاى خارجى به سرمايهگذارى در مالزى تشويق مىشدند دولت به موجب سياست نوين اقتصادى (New Economic policy) از آنها مىخواست براى نشان دادن حسن نيت، در مقام بازسازى مالكيت و مديريت خويش برآيند و نقش شناسايى شركتهاى خارجى مناسب براى بازسازى را به دولت مالزى بسپارند. اين بازسازى به قول يكى از رهبران مخالف دولت به نفع نخبگان مالايايى و همدستان غير مالايايىشان تمام شد (ليم، سينگ، چاندرا، (Lim,singh, chandra, Tan 1984 ص 14). اسماً گروه قومى مالايايى ـ نه چينىها و هنديها كه تقريباً نيمى از جمعيت مالزى را تشكيل مىدهند ـ از همه برنامههاى اقتصادى كشور سود بردهاند. اما عملاً تنها جزء كوچكى از اين قوم به خاطر صنعتى شدن كشور يا به اصطلاح سياست نوين اقتصادى سود سرشارى برده است. در نيمه دهه 1980، 60 درصد مردم بىزمين كه در كنار مراكز اجراى طرح روغن نخل يا كائوچو زندگى مىكردند از قوم مالايا بودند. 34 درصد خانوارهاى مالايايى در فقر به سر مىبردند هر چند در برنامه چهارم مالزى (1981 ـ 1985) سهم مالايايىها (يا بومى پوتراها Bumiputra) در بخش صنعتى و شركتها به 7/18 درصد بالغ شد و انتظار مىرفت در اوايل دهه 1990 به 26 درصد برسد(3) . ازنام Aznam و مك دونالد (1989) ضمن شرح چگونگى منتفع نشدن مالايايى متوسط از اقتصاد قومى مىگويند: از نظر مالايايى متوسط، سهم بومى پوترا از ثروت شركتها هنوز هم تا حد زيادى جنبه اسمى و نمادى دارد. هنوز هم اين ثروت در كنترل تراستهاى گوناگون است ... تراستها نيز مورد سوء استفاده قرار گرفتهاند. خريد شركتها و مداخله مستقيم دولت در سطوح ايالتى و فدرال موجب شده است تا مالاياييهايى كه ازنظر سياسى ارتباطهاى خوبىدارند ـ اما لزوماً شايسته نيستند ـ به مديريت و پستهاى اجرايى منصوب شوند (ص 30) . چاندرا مظفرChandra Muzaffar (1989) از منتقدان پر قدرت سياستهاى دولتى، نشان داده است كه از اصلاحات اقتصادى دولت ـ كه حاصل صنعتى شدن صادرات ـ واردات است ـ چه كسانى سود مىبرند. عمدهترين اينان، شركتهاى خارجىاند چون صنعتى شدن صادرات، وابستگى به سرمايه، سرمايهگذار، تكنولوژى، و بازارهاى خارجى را افزايش مىدهد. چاندرا مىگويد از آنجا كه مالزى بايد با ساير كشورهاى جهان سوم كه روند مشابهى از توسعه و تحول را پشت سر گذاشتهاند رقابت كند، بايد شرايط مناسب حال مهمانان سرمايهگذار فراملّى را فراهم سازد، يعنى مزدها را تا حد امكان پايين بياورد، نيروى كار رام و نرمشپذيرى ايجاد كند، اتحاديههاى كارگرى را تضعيف نمايد و ترتيبى دهد كه درآمدهاى بادآورده و سرشار به راحتى از كشور خارج شود، جوّ سياسى نيز مساعد باشد. سه شرط اخير بسيار مهم هستند. براى مثال موقعى كه مالزى در دهه 1980 با مشكلات عظيم اقتصادى دست به گريبان بود، دولت در برابر منتقدان اجتماعى كشور حالت خصمانهترى به خود گرفت (چاندرا، 1986) . چاندرا ميان توسعه اقتصادى و حقوق سياسى رابطهاى مىبيند و مىگويد سنخ تحول مالزى موجب بقا و حفظ منافع مسلّمى مىشود كه به طور جدى دموكراسى را تهديد مىكند. به زعم او «تحول نامتوازن در حوزههاى اقتصادى، سياسى و فرهنگى راه را براى پيدايش گروهها يا طبقههايى هموار مىسازد كه خواهان حفظ موقعيت خويشند، چرا كه موقعيتشان ممتاز و پر منزلت است» (ص 344) . اين عوامل نمىتوانند بسيج مردم به سوى جامعه عادلانهتر يا پيشبرد حقوق اقتصادى و سياسى تودهها را تحمل كنند، يا به فساد و حرص و آز پايان بخشند زيرا منفعت خودشان به مخاطره مىافتد. چاندرا (1986) در توضيح خود مىافزايد كه صنعتى شدن صادرات، و طبق معمول يكجانبه بودن آن به سود نخبگان، «موجب پيدايش رقابتى فشرده در ميان گروهها طبقات ميانى يا بالايى مىشود، فرقهها يا دار و دستههايى را به وجود مىآورد كه طالب قدرت سياسى و اقتصادى هستند چنانچه دار و دسته كنترلكننده، موقعيت خود را از ناحيه دسته رقيب در خطر ببيند به طرز فزايندهاى حالت سركوبگرانه به خود مىگيرد» (ص 345) . دستهها براى حفظ و نگهدارى خويش به منابع اقتصادى و سياسى نياز دارند. در دهه 1980 در مالزى، بسيارى از ميليونرها و سلاطين اقتصادى براى به جان هم انداختن دستهها از همين موقعيت استفاده مىكردند. دولت ائتلافى باريسان (Barisan) با اكثريت چهار پنجم در پارلمان، در كنار تغييرات ناشى از پيدايش و افزايش طبقههاى متوسط و بالا در مالزى و سختتر شدن بسيارى از مقررات، تقريباً بر تمامى نظام اقتصادى و سياسى مالزى سلطه دارد. جومو (1989) در اين باره مىنويسد: پيدايش «سياست پول» و ساير پديدههايى كه منعكسكننده رابطه نزديك قدرت سياسى و فرصتهاى سوداگرانه است پيوند آشكارى با مداخله فزاينده دولت در اقتصاد و تمركز قدرت دارد. (ص 2) . و مىافزايد كه در نتيجه اين امر، گروههاى پر نفوذ مشخصى از ثمرات سياستهاى اقتصادى بهره مىبرند، با استفاده از فرصت و رفيقبازى، پستهايى را در رده سياسى اشغال مىكنند و ميان منافع اقتصادى و قدرت سياسى رابطه حسنهاى پديد مىآيد كه راه را براى فساد در مقياس گسترده و متعدد هموار مىنمايد. ماهاتير محمد در كنار صنعتى كردن صادرات، «نگاه به شرق»، و «سياست پول»، مبارزه در راه خصوصى كردن را با جديت ادامه داد. در توضيح سياست اخير گفته مىشود كه به منظور مهاركردن انرژى بخش خصوصى به شيوهاى كارآمد و دادن نقشى فراتر از يك تنظيمكننده يا سگ پاسبان به دولت، خصوصىكردن امرى ضرورى است. دولت مالزى مىگفت به خوبى درك كرده است كه نمىتواند در اقتصاد نقش مسلطى را ايفا كند و در عين حال خدماتى با كيفيت بالا عرضه نمايد. به اعتقاد يكى از منابع آگاه، دولت طى سالهاى سال در همه سوداها دست داشته اما در هيچ زمينه سود چشمگيرى عايدش نشده است. دست كم 115 هيئت قانونگذار، مؤسسه پژوهشى، شركت دولتى و ساير نهادها زير نظر وزارتخانههاى فدرال بوده و خود اينها بر 500 شركت فرعى و تابعه نظارت داشتهاند كه تماماً يا بخشى از مالكيت آنها با دولت بوده است (اسميت، 1983، ص 70) . هنگامى كه در سال 1983 براى نخستين بار پيشنهاد خصوصىكردن مطرح شد، هدف از پيشنهاد، تقويت روابط دولت و صنايع خصوصى، يعنى انتقال بخشهاى بزرگ اقتصادى و زيربنايى از دولت به بخش خصوصى اعلام گرديد. تا سال 1985، دولت با در نظر گرفتن مشوقهايى كوشيد بخش خصوصى را به صورت موتور محرك رشد درآورد. يكى از نخستين طرحهاى خصوصىكردن، تلويزيون 3 بود كه در ماه اوت 1983 مطرح شد. امتياز اين نخستين ايستگاه تلويزيونى خصوصى به شركت مشتركى شامل گروه فليت، شركت سرمايهگذار دولتى سازمان ملّى مالزياى متحد و سهامداران كنترلكننده در گروه روزنامهنگاران نيواستريتز تايمز ، دو گروه ديگر روزنامههاى برجسته (يكى چينى و يكى مالايايى)، و يك بنياد خصوصى اعطا گرديد، هر گروه 20 درصد سهام را داشت. 10 درصد نيز در اختيار دايم زين الدّين (عضو پارلمان كه در 1982 رياست فليت را عهدهدار گرديد) و دولت قرار گرفت (اسميت، 1983، ص 70) . اين كانال از ابعاد مختلف مورد انتقاد قرار گرفت، از جمله مالكيت آن كه عمدتاً در دست اعضاى حزب حاكم و «دوستان» دولت قرار داشت و بيش از 75 درصد برنامههاى آن خارجى و مورد تكفير مبلغان جامعه اسلامى بود. يكى ديگر از موارد انتقاد، عدم توجه كافى به منافع اقليت در كشور چند مليتى مالزى بود (مك دانيل Mc daniel، 1986) . اما وجود اين كانال موجب شد تا دولت نيز به نوسازى شبكهها و برنامهريزيهاى خود مبادرت ورزد. در سال 1989 ملوار (Melewar) تقاضاى تأسيس دومين فرستنده تلويزيونى خصوصى را به دولت داد و سياريكات مادوس (Syarikat Mados) پروانه احداث نخستين فرستنده راديويى خصوصى را دريافت كرد. جاباتان تلكوم مالزيا (جى تى ام) (Jabatan Telekom Malaysia) (JTM) يا وزارت مخابرات نيز از 1983 صحبت درمورد خصوصىكردن را آغاز نمود و قصد دولت را مبنى بر جلب سرمايهگذارى خصوصى در نظامهاى مخابرات اعلام داشت(4) . درماه ژوئيه وزارتخانه ياد شده اجازه فروش دستگاهها و تجهيزات تلفن و تله پرنيت را داد. سال بعد اعلام شد كه وزارت مخابرات به صورت يك شركت عمومى و از روى مدل پتروناس (Petronas)، شركت نفتى دولتى، بازسازى خواهد شد. مقرر گرديد كه شركت مزبور بعضى تسهيلات را به شركتهاى بوميپوترا اجاره دهد و انتقال دادهها، پست تصويرى و ساير خدمات را براى اين شركتها امكانپذير سازد. در سال 1986 راديو و تلويزيون مالزى نيز تصميم به خصوصىسازى واحد آگهىهاى خود گرفت. علت اين امر بحران عمومى اقتصادى و رقابت تلويزيون 3 بود. در 23 مارس 1990 آسياويك اعلام كرد تاكنون 23 شركت دولتى به فروش رفته (Asiaweek) و پيشبينى كرد كه از 450 شركت باقىمانده نيز 250 شركت براى خصوصىسازى مناسب باشد. ماهاتير محمد كه انتظار انتقاد مخالفان را مىكشيد، در سال 1984 اعلام كرد به دنبال اجراى سياست خصوصىسازى كنترل اقتصاد به دست عده معدودى از افراد يا شركتها نخواهد افتاد و با ردّ نظر مخالفان در اين باره، مدعى شد كه شالوده و زمينه مالزى با شالوده و زمينه كشورهايى كه زير سلطه اليگارشى بودهاند تفاوت دارد. در اين فصل با استناد به مطالب لارلكندى(Laurel kennedy) (1989) خواهيم گفت كه تضمينهاى ماهاتير چندان قابل اطمينان نبود. برنامه خصوصىسازى مالزى با گرايش جهانى خصوصىسازى تناسب داشت. بانك جهانى، صندوق بينالمللى پول و كارگزارى توسعه بينالمللى ايالات متحده آمريكا در رديف حاميان درجه اول خصوصىسازى، مخابرات بودند. به نوشته شيلر (1986) اين كارگزاريها خصوصىسازى را به صورت يك «راست انديشى رايج» (Reigningothodoxy) «داروى شفابخش همه دردها» تبليغ كردند و «منافع مسلم آن را براى طيف گستردهاى از فعاليتها برشمردند» (ص 16) . وبه طور قطع يكى از اين فعاليتها افزايش فروش تجهيزات تكنولوژيكى وابسته به غرب بود. به زعم شيلر كارگزاريهاى عمده توسعهاى كه با شركتهاى فراملّى ارتباط دارند از پيشبرد خصوصىسازى به عنوان وسيله حل و فصل ديون بينالمللى استفاده مىكنند. او مىگويد از طريق فروش شركتهاى دولتى، پولنقدى فراهم مىشود كه با آن مىتوان ديون خارجىرا بازپرداخت كرد. تنها بايد بانكها را تشويقنمود تا بخشى از بدهيهاىكشورهاى كمتر توسعهيافته را به صورت سهام صنايع به تازگى خصوصى شده دريافت كنند. شيلر مىافزايد خصوصىسازى زير لواى توسعه اقتصادى و از طريق نوسازى مخابرات توجيه مىشود. اما اين ادعاها «مورد ترديدند و خودخواهانه» به نظر مىرسند (ص 18) . شيلر ضمن هشداردادن درمورد خصوصىسازى مخابرات كشورى، خاصه در كشورهاى فقرزده معتقد است خصوصىسازى به سرمايه خصوصى اجازه مىدهد بر «شبكه خبرى و اطلاعاتى» سيطره پيدا كند. او معتقد است كه: شبكه تمركزيافته اطلاعاتى، فرصتهاى شركتهاى فراملّى را چند برابر خواهد كرد تا شرايط تجارى خود را در مورد طيف كامل فراوردهها و خدمات اطلاعاتى مورد نياز شبكه به كشورهاى توسعه نيافتهتر ديكته كنند (ص 20) . جومو (1989، ص 6) با هدفهاى اعلام شده مالزى در مورد خصوصىسازى موافق نيست و مىگويد انتقال مالكيت به بخش خصوصى لزوماً به نفع مصرفكننده نيست. او مىگويد انحصارات خصوصى شده نيز فوت و فن سوءاستفاده از قدرت را مىدانند و چون تنها و تنها به سرمايهگذاريهاى سودآور فكر مىكنند، فعاليتهاى بدون سود را به دولتها وا مىگذارند و بدين وسيله صندوق دولت را تهىتر مىسازند (ص 7) . بهرغم اين قبيل هشدارها، مالزى در حالتى به دهه 1990 وارد شد كه مىخواست هدفهاى توأمان خصوصىسازى بعضى از بخشهاى دولتى و درآمدن به صورت يك جامعه اطلاعاتى را همزمان جامه عمل بپوشاند. مالزى به عنوان يك جامعه اطلاعاتى دولت مالزى در نظر داشته است در جهش اقتصادى به پيش در قالب سياست نوين اقتصادى (1970 - 1990) ، بخشهاى ارتباطات و اطلاعات را به صورت بخشهاى كليدى كشور درآورد. در هر يك از برنامههاى پنجساله اقتصادى و به دنبال آشوب نژادى خونين سال 1969، صنايع ياد شده روز به روز از اولويت بيشترى برخوردار بودهاند. سرمايهگذارى سنگين در تله ماتيك در سالهاى آخر دهه 1970 شالوده رشد سريعى را بنا نهاد كه در دولت ماهاتير محمد به ثمر نشست. از 1966 تا 1970، هر ساله 1/9 درصد بودجه ملّى صرف مخابرات شد. دولت وقت در سياست وارداتى ليبرالى عمل كرد. با فروشندگان داخلى و خارجى به يكسان رفتار شد. در نتيجه فروشندگان خارجى مخابرات، مثل ال. ام. اريكسون (LME.RICSSON) وارد صحنه شدند (اونگ ong، 1989، ص 85) . با وجود اين، هنگامى كه اداره مخابرات در سال 1970 نخستين ايستگاه زمينى ماهواره را احداث كرد مدعى شد كه تمامى سيستم و طراحى و مهندسى را مهندسان تلكوم بدون يارى گرفتن از خارج انجام دادهاند. در سال 1978 مخابرات زير نظر وزارت انرژى، مخابرات و پست قرار گرفت و تصميم گرفته شد كه تا حد امكان از تمركز كاسته شود. در دوره 1976 - 1984 پول زيادى صرف تغيير سيستمهاى مخابراتى گرديد و نتيجه امر آن شد كه هزينه عملياتى از درآمد پيشى گرفت. هر چند درآمدها چهار برابر شد و از 282 ميليون دلار مالزى در سال 1976 به 1231 ميليون دلار مالزى در سال 1984 بالغ گرديد، اما هزينه عملياتى 5 برابر شد يعنى به 723 ميليون دلار مالزى رسيد. هزينههاى توسعه نيز هشت برابر شد و به 1603 ميليون دلار مالزى بالغ گرديد. مخابرات به جاى آنكه خودكفا شود در سال 1984 حدود يك ميليارد دلار مالزى كسر بودجه داشت (اونگ، 1989، ص 86) . در اواخر دهه 1970، مخابرات از جنبههاى مختلف بهتر شده بود. دومين ايستگاه زمينى ماهواره ساخته شد و ايستگاه اول نيز توسعه يافت. از اوائل سال 1980 ماهواره پالاپاى اندونزى را اجاره كردند تا بين شبه جزيره مالايا و صباح و ساراواك2. ارتباط تلويزيونى برقرار سازند. كابلهاى زيردريايى نيز افزايش يافت تا غرب مالزى را با شرق كشور و نيز با هنگكنگ و آسياى جنوب شرقى مرتبط سازد «ارزانترين سيستم تلفنى جهان» Worlds cheapest Telephone system (1979، ص 26) . از آنجا كه دولت مالزى از همان آغاز صنايع الكترونيكى و مخابراتى را در صدر اولويتهاى سياست صنعتى شدن خود قرار داده بود بيش از 20 درصد تجهيزات مورد استفاده در مخابرات در اواخر دهه 1970 در داخل كشور توليد مىشد. وقتى دولت در سال 1978 بودجه مخابرات را دو برابر كرد تا به نيازهاى تلفنى پاسخ داده شود، اقدامش تا حدى موفقيتآميز بود. در دسامبر 1980 مالزی 000/396 خط تلفنى داشت اما 000/ 133 درخواست تلفن همچنان در نوبت انتطار مانده بود (ساندرز و همكاران saunders et al، 1983، ص 12) . برنامه چهارم مالزى كه از آغاز دهه 1980 شروع شد كشور را به سوى تبديل شدن به جامعه اطلاعاتى سوق داد. در 1983 در گزارشى براى وزارت اطلاعات آمده بود كه مالزى به دليل تعهد جدىاش احتمالاً يكى از نخستين كشورهايى خواهد بود كه سياست ارتباطاتى ملّى جامعى را اتخاذ خواهد كرد. در گزارش آمده بود كه مالزى به خوبى به سوى جامعه ارتباطاتى پيش مىرود چون تكنولوژيهاى ارتباطاتى و اطلاعاتى پيشرفتهاى را معمول مىدارد و آنها را در برنامه توسعه سراسرى و كلى ادغام مىكند (هاملينك Hamelink، 1983). البته قبل از رسيدن به چنان موقعيتى پرش از چند مانع ضرورى به نظر مىرسيد. ركود جهانى دهه 1980 به معناى كم شدن هزينههاى بخش عمومى از جمله مخابرات در مالزى نيز بود. اداره مخابرات اين مشكل را بدين طريق حل كرد كه با بستن مقاطعههاى دست دوم و استفاده از شركتهايى نظير ال. ام. اريكسون و فوجيتسوFujitsu توانست تجهيزات مخابراتى مربوط به مصرفكننده نهايى را خريدارى و نصب كند. از آنجا كه دولت مدام صنعت ارتباطات محلى را رشد مىبخشيد، به مقاطعهكاران دست دوم توصيه شد سرمايه سهام خود را در صنايع محلى مخابرات به كار اندازند. اريكسون (اريكسون مالزى كه بعدها به پرويرا اريكسون perwire Ericsson تغيير نام داد و فوجىكورا Fujikuro (كابل فدرال) اين توصيه را به كار بستند. بهرغم بحران و ركود اقتصادى، هدفهاى برنامه چهارم عظيم و بلندپروازانه بود. توسعه پوشش راديو و تلويزيون، بهبود و توسعه شبكه، مشتركان محلى و مكالمه خودكار، شبكههاى اصلى و فرعى، و گسترش خدمات تلفن بينالمللى از جمله اين هدفها بود. وزير انرژى، مخابرات و پست در سال 1984 اعلام كرد هدف مخابرات دوبرابر كردن تعداد تلفنها از 5 به 10 درصد (ونصب 1/2 ميليون تلفن اضافى(، و ارائه خدمات تلكس به 15000 مشترك و خصوصىكردن مخابرات است. برنامه گسترش كه يكى از بلندپروازانهترين طرحهاى منطقه ناميده مىشد خود شامل سه قسمت بود: (الف) يك تعهد 860220000 دلارى براى جايگزينى تجهيزات ديجيتالى (كه عمدتاً ازNEC ژاپن وارد مىشد)؛ (ب) توسعه يك ميليارد دلارى شبكه محلى اتصال كابل و حركت به سوى تارنورى، و (پ) بهبود و توسعه 300 ميليون دلارى انتقال و ارتباط ميكروويو (كِلد Clad، 1984 الف، ص 78). گزارشگرى كه از نقش حساس و واسطهاى مخابرات در سياستگذارىهاى دولتى ياد كرده، مىگويد بودجه خدمات ارتباطاتى در فاصله سالهاى 1983 - 1984 به ميزان 65 درصد رشد كرده در حالى كه بودجه دفاعى، آموزش و پرورش، مسكن، كشاورزى و بهداشت يا ثابت مانده و يا سير نزولى داشته است. (كلد، 1984 الف، ص 78؛ و نيز رحيم وپنينگز pennings 1987، ص 24) . مالزى اميدوار بود از طريق گسترش تكنولوژى مخابراتى به بلوك كشورهاى تازه صنعتى شده ملحق گردد چون دسترسى فورى و سرعت زيادى كه اين تكنولوژيها ايجاد مىكردند براى تجمع شركتهاى فراملّى و حفظ منطقه تجارت آزاد ضرورى بود. از اين گذشته، تكنولوژى به مالزى كمك مىكرد تا به هدفهاى برنامه خود كه درآمدن به صورت مركز مهم مالى در آسياى جنوب شرقى و كانون توليد و توزيع رسانههاى منطقه بود برسد. در رابطه با هدف دوم، مالزى در سالهاى 5- 1984 جاى سنگاپور را به عنوان توزيعكننده فيلمهاى خبرى تلويزيون در حوزه آسيا ـ اقيانوس آرام و در سيستم موسوم به آسيا ويزيونAsi vision گرفت و نيز در آنكس ANEX (مبادله خبرى آ سه آن) جاى مانيل را اشغال كرد و مركز توزيع خبر شد. در 1989 مالزى پيشنهاد كرد كه به صورت مركز فرعى اسلام ويزيون Islam vision يا شبكه مبادله خبرى تلويزيون جهان اسلام درآيد. تنها در 1983 سه نوع تسهيلات در انتقال دادهها ايجاد گرديد: يكى تله فاكس Telefax (پست تصويرى راه دور)؛ ديگرى بوروفاكس Bureafax (اداره خدمات پست تصويرى در پستخانهها)؛ و سومى داتل Datel (انتقال دادهها از طريق خطوط تلفنى مُدِم) [madem دستگاههاى دادگان]. با پايان گرفتن برنامه چهارم مالزى، رسانههاى گروهى اين كشور دو ايستگاه ارتباطى زمينى براى ماهواره داشت كه پخش زنده برنامهها از راه دور را امكانپذير مىساختند. با استفاده از ماهواره پالاپاى اندونزى، تلويزيون مالزى قادر بود برنامههايش را در سراسر خاك مالزى پخش كند و در مبادله اخبار و برنامههاى تلويزيونى همسايگان عضو آسهآن تسهيلاتى ايجاد نمايد. بريتكس، نظام تلهتكس در نيو استرتيز تايمز، به مشتركان خود امكان داد از راه دور به امور بانكى، خريد، رزرو جا در هتلها، و غيره اقدام كنند، و نيو اسكن، روزنامه ويدئويى آژانس خبرى برناما از طريق تلويزيون رنگى، بانكها، هتلها، رستورانها، ميكدهها، قهوهخانهها و مراكز مسافربرى را زير پوشش گرفت. گذشته از اين، دست كم چهار روزنامه دستگاههاى خود را به كامپيوتر مجهز كردند و بعد از سال 1984 برناما نخستين آژانس خبرى ملّى در آسيا بود كه كاملاً كامپيوترى شده بود. در ژانويه 1985 اداره مخابرات كشور سيستم تلفنى سيّار خودكار جديدى به نام آتور (تلفن خودكار با استفاده از راديو Automatic Telephone using Radio) ايجاد كرد كه امكان ارائه خدمات تلفنى در روستاها را به وجود آورد (محمد حمدان عدنان، 1985، صفحات 166، 164، 162) . برنامههاى ديگرى نيز در دستور كار بود: اقدام جى تى ام و استاندارد الكتريك لورنز آى تى تى در ايجاد سيستم انتقال ميكروويو ديجيتالى بلند، نخستين مرحله برنامه جامع مالزى جهت گسترش و ارتقاء خدمات تلفنى داخلى و بينالمللى بود (مينگ Ming 1985، ص 7) ؛ ايجاد نخستين شركت خصوصى ارتباط ماهواره در آسياى جنوب شرقى، كه رابطهاى بود بين سرانتو تكنيكال سرويس serunto Technical service مالزی و گروه منافع غيرنظامى اندونزى نزديك به رئيس جمهور سوهارتو (كلد، 1985، ص 47) ؛ و مؤسسه مالزيايى ميكرو الكترونيك سيستم؛ طرح مورد نظر ماهاتير محمد كه ضمن ساير كارها طراحى تراشههاى كامپيوترى مالزى را نيز در برمىگرفت. در اواخر دهه 1980 (برنامه پنجم مالزى) شتاب تله ماتيك مالزى بسيار چشمگير بود. پارهاى از اين تحولات را مىتوان ناشى از خصوصىسازى جى تى ام (ايجاد سياريكات تلكوم مالزيا ـ استىام) دانست اما بخش عمده آن مرهون بودجه 6/9 ميليارد دلارى تخصيصى دولت براى هزينههاى سرمايهاى آن بود. در سال 1987 اس. تى. ام و كيبل اندوايرلس Cable&wirless در مورد ايجاد يك شركت مشترك به توافق رسيدند (51 درصد سهام از اس تى ام و 49 درصد از شركت كيبل). كار اين شركت احداث، نگهدارى، و راهاندازى كارخانه توليد تارنورى به هزينه 100 ميليون دلار آمريكا بود كه شبه جزيره مالايا را با ساراواك و صباح مرتبط مىساخت. اس تى ام به عقلايى كردن سيستم پرداخت، امرى كه در مسير تلاش دولت به منظور يكپارچگى ملّى و رشد اقتصادى و نيز در تحول كشور به عنوان يك مركز مخابراتى عمده در منطقه، حائز اهميت بسيارى بود. همزمان، در زمينه پزشكى نيز مدى بيس (Medibase) ايجاد گرديد كه پايگاه دادهها بود و به تمامى پزشكان مالزيايى در مورد بيماريها، و درمان و دارو اطلاعات كامل مىداد. سال بعد يك ايستگاه زمينى ديگر ايجاد شد و مالزى به صورت اُپراتور پنج ماهواره بينالمللى و 12 ايستگاه زمينى ملّى در آمد. نظام خدماتى از قبل موجود، مشتمل بر خدمات انتقال دادهها، پست تصويرى (از جمله مى پاك، داتل، تليتا، تله فاكس، خدمات مدار اجارهاى داخلى، آتور، برتيكس و نيواسكن)(5) ، سرويس تلفن خودكار بين شهرى و بينالمللى كه به مشتركان داخلى و خارجى خدمات مىداد، تلفن اتومبيل، تلفن سيار راديويى، خدمات پيج راديويى و خدمات اجاره كابل تلفن راديويى، با طرحهاى خدماتى انجام شده در برنامه پنجم تكميل شد. در سال 1989 يك تحول ديگر نيز روى داد و اس تى ام دست به ايجاد تلهميل(Telemail) يعنى پست الكترونيكى زد. با اين اقدام مشتركان مى پاك مىتوانستند پيام خود را از راه كامپيوتر بهسراسر مالزى و ايالاتمتحدهآمريكا بفرستند («در مالزى»، 1989، ص57) . طرحهاى دهه 1990 عبارت بودند از: سومين سيستم خدمات تلفنى سيار كشور، ديژيتالين؛ يعنى خط اجارهاى سريع براى مصاحبه از راه دور و ساير خدمات؛ و گسترش دادن جنبه تجارى شبكه خدمات به هم پيوسته ديجيتالىintegrated services Digital Network (ISDN) تا سال 1993 و در نتيجه ارائه مجموعهاى از خدمات (تلفن، تلكس، پست تصويرى و ...) در يك خط واحد. انتظار مىرفت در پايان سال 1991 تعداد خطوط جديد تلفنى 50 درصد افزايش يابد. خصوصىسازى و ليبرالى كردن مخابرات در دهه 1980 ليبرالى كردن و خصوصىسازى مخابرات به اوج خود رسيد. اين روند با سياست ريگان در آمريكا و تاچر در بريتانيا همخوانى كامل داشت. جريانهاى ياد شده معتقد بودند كه خصوصىسازى راه حل معضلات توسعه اقتصادى است. در مالزى هم مثل جاهاى ديگر بانك جهانى در زمينه خصوصىسازى اعمال فشار مىكرد. به نوشته لارى كندى (1989) : اما آنچه كه از سابقه سياستگذارى بخش تلكوم بر مىآيد ... آن است كه ليبرالى كردن و خصوصىسازى نوآورى در سياستگذارى محسوب نمىشد كه نيروهاى خارجى ارائه كرده باشند. اينها عمدتاً ابزارهايى (البته باب روز( بودند كه نخبگان سياسى در رهگذر پيشبرد و مشروعيت بخشيدن فرايند تاريخى باز توزيع ثروت از دولت به اعضاى نخبگان، از آنها استفاده مىكردند (ص 7) . جاباتان تلكوم مالزيا رسماً در يكم ژانويه 1987 خصوصى شد، اما توسّل به خصوصىسازى در اين بخش به اوايل دهه 1970 بر مىگردد كه سياست اقتصادى نوين دولت مشوق گسترش امكانات بخش خصوصى در مالزى بود(6) . براى مثال، پرناس، يك شركت تجارى ملّى، در سال 1973 دست به ايجاد شركت سهامى پرناس ان اى سى زد تا به توليد ابزارهاى نيمهرسانا و مولتى پلكس (مخابره همزمان چند خبر) بپردازد. ال. ام. اريكسون نيز شركت پرويرا اريكسون را ايجاد نمود تا ابزارهاى كليدى سويچينگ بسازد. لارى كندى (1989) مدعى است كه جى تى ام مقاطعههاى پر سودى با شركتهاى مالزيايى منعقد كرد به طورى كه وقتى به پايان دهه 1970 مىرسيم: يك صنعت مخابراتى خصوصى سالم پا گرفته است كه مالايايىها در آن سلطه دارند. اما در عناصر سازنده اين صنعت به ناچار دست به ايجاد ارتباطهاى سياسى زدند و اين اقدام در دوره نخستوزير ماهاتير محمد به نفع آنها تمام شد. در نيمههاى دهه 1980 بخش تلكوم در زمينه انعقاد قرارداد تنها اختيارات اسمى داشت. اين بخش زير سيطره مهندسانى بود كه از سوى مقامهاى دولتى به پستهاى مهمى منصوب شده بودند. با اجراى سياست خصوصى غنايم بيشترى توزيع شد. در اينجا اجراى سياست خصوصىسازى چيزى بيش از فرايند بلند مدت توزيع ثروت و قدرت ميان معدودى انگشت شمار نبود (ص 8) . مخابرات مالزى از نظر كيفيت خوب انتقال و گسترش خدمات تلفنى سابقه طولانى داشت و سرمشقى براى ساير كشورهاى در حال توسعه بود و بانك جهانى نيز به اين قبيل كشورها توصيه مىكرد از مالزى سرمشق بگيرند. اما جى تى ام ديگر نمىتوانست پا به پاى توسعه كشور، نيازهاى شتاب گرفته متقاضيان را برآورده سازد. در سال 1980 تعداد متقاضيان تلفن كه در نوبت مانده بودند بيش از تعداد سال 1972 بود. سازمان از تأمين بودجه حقوق كاركنان رو به ازدياد خود عاجز بود. تعداد زيادى از اينان تنها بدان منظور استخدام شده بودند كه به بيكاران مالايايى شغلى داده باشند و از مهارت و آموزش كافى برخوردار نبودند (كندى 1989، ص 11) . با اين كاركنان، جى تى ام نتوانست به موقع و به سرعت در شبكههاى ارتباطى دادههاى عمومى و ساير تكنولوژيهاى برتر وارد شود. كرافورد (1984) مىنويسد: تلكوم خود را يكنهاد خدمات عمومى در مفهومسنّتى(crowford) مىدانست. اما ظاهراً خود را راهبر و پيشگامى كه مأموريتش وارد كردن اقتصاد مالزى به مرحله تكنولوژى برتر و استراتژى بلند مدت توسعه باشد تلقى نمىكرد (ص 13) . شايد نخستين حركت جى تى ام در زمينه خصوصىسازى در 1972 بود كه شركت به خاطر خرابكارى در تلفنهاى سكهاى ناچار شد نصب، گردآورى و نگهدارى را به يونيفون اس دى ان بى اچ واگذار كند. يونيفون يكى از شركتهاى تابعه يونايتد موتور وركز (united motor works) بود كه به سرعت شكل گرفت. معامله را يك مالايايى به نام شمسالدين قادر انجام داد كه سال قبل جى تى ام را ترك كرده و به يونايتد موتور وركز پيوسته بود. شمسالدين قادر بلافاصله بعد از اين معامله، يونيفون را خريد و با توسعه و گسترش بيشتر، آن را به صورت يك شركت مخابراتى درآورد (كندى، 1989، ص 12 و 13) . به اعتقاد كندى اين معامله چراغ سبزى بود كه «نهايتاً به ايجاد صنعت تلكوم خصوصى زير سلطه بومى پوترا انجاميد» (ص 12) . كندى مىگويد 4 شركتى كه سرانجام رهبرى اين بخش را به چنگ آوردند (ساپورا هولدنيگ، بينافون، الكتروسكان و سرى كاميونيكيشنز) همگى در تملك كاركنان سابق جى تى ام ـ مثل شمسالدين قادر ـ بود كه حوزه كار را بهخوبى مىشناختند و مىدانستند كه ظرفيت مخابرات تا چه اندازه است، و از اين مهمتر، از نقش موافق بومى پوترا ـ كه سياست نوين اقتصادى تضمين آن بود ـ بهرهبردارى شايانى كردند. در نيمههاى دهه 1970 اين سوداگران بومى پوترا با فروشندگان خارجى شريك شدند تا فوت و فن و دانش، و حمايت مالى و نهادى آنها را كسب كنند، از جمله سوپرا هولدنيگ شريك مادر يونيفون، با زيمنس آلمان؛ و بينافون با ان كى اف كابل، شركت هلندى شريك شد (كندى، 1989، ص 13) . اونگ (1989) از چند شركت مختلف مادر نام مىبرد: فيليپس شركت مادر بينافون، سومى تومو شركت مادر يونيفون (ساپورا)؛ اريكسون شركت مادر الكتروسكان و تأمينكننده كمكهاى خارجى براى سرى كاميونيكيشنز(sri communications) (ص 96) . عبدالكريم اكرام يكى ديگر از كاركنان پيشين جى تى ام بود كه توانست بخشى از صنعت را به تملك خود در آورد. او شركت زال (Zal Enteprise) را بهمنظور توليد وسايل كابينتهاى اتصالى براى جى تى ام ايجاد كرد. بويانگ عبدالله، مدير كل جى تى ام نيز قبل از بازنشستگى تا حدامكان بر نقش مقاطعهكاران خصوصى در مخابرات افزود و خود نيز سريعاً مقاطعهكار شد (كندى، 1989، ص 14) . سياست بويانگ در واگذارى مقاطعههاى دولتى بر مبناى درخواست كتبى به مقاطعهكاران به ثبت رسيده (جدول نرخها و قيمتها) اثرات دير پا و بلند مدتى داشت. در دور اول مقاطعههاى سال 1975 در ميان مقاطعهكاران به ثبت رسيده، نام شمسالدين، عبدالكريم و نيز مختار محىالدين، يكى ديگر از كاركنان با سابقه جىتىام به چشم مىخورد. شركتهايى كه بويانگ و زاهارى حسن ـ يكى ديگر از بازنشتگان جىتىام ـ ايجاد كردند نيز بلافاصله به اين مقاطعهكاران پيوستند (كندى، 1989، ص 15) . مدير كل جى تى ام در سال 1979 تغيير اندكى در سياستهاى جدول نرخها و قيمتها ايجاد كرد و ترتيبى داد كه وزارت دارايى بتواند سهام و كاركنان هر شركت درخواستكننده را بررسى كند و جى تى ام نيز به كارشناسان هر شركت دسترسى داشته باشد. شركتها بر مبناى اين برآوردها دستهبندى شدند. دسته الف مىتوانست كارهاى پيچيده و پيشرفته را در مقاطعههاى بالاى يك ميليون دلار انجام دهد؛ دسته ب مقاطعههاى تا حداكثر يك ميليون دلار را و دسته پ حداكثر مقاطعههاى تا 500 دلار را بگيرد. از همان ابتدا تنها شركتهايى كه در رديف الف قرار گرفتند شركتهاى متعلق به شمسالدين، عبدالكريم و مختار بودند. بهزعم كندى (1989) اهميت نظام جديد جدول نرخها و قيمتها را نبايد دست كم گرفت چون: در حد زيادى تلاش رقابتآميز مقاطعهكاران را تحتالشعاع قرار مىداد و امر واگذارى مقاطعهها را به دست ديوانسالاران مىسپرد ... در ثروتها و درآمدهاى مقاطعهكاران شركت كننده تغييراتى ايجاد مىكرد.نظام جديد تا حد زيادى منبع درآمدهاى سرشار بود. يكى از مقاطعهكاران مىگويد شركت او از سال 1976 تا 1980 سالانه بين 2 تا 3 ميليون دلار مالزى درآمد داشته است ... بسيارى از شركتها كه در مورد مقاطعهكارىهاى آتى مطمئن شده بودند و تلاشهاى دولت نيز در جهت رفع موانع توسعهشان عمل مىكرد، شعبههاى جديدى در عرصههاى تازه مخابرات داير كردند (ص 16) . مقاطعههاى جدول نرخها و قيمتها به مقاطعهكاران امكان مىداد به توليد كالاهايى مثل تير تلفن، پوشش جدار لولهها و غيره روى آورند. دولت نتوانست، پا به پاى اين اقدامهاى خصوصىسازى، بودجه كافى براى توسعه جى تى ام فراهم نمايد. طى سه برنامه اقتصادى (1966 - 1980) جى تى ام هرگز بيش از نيمى از بودجه مورد درخواست را دريافت نكرد. سرانجام، در برنامه چهارم مالزى (1981 - 85) تمامى بودجه درخواستى 1399 ميليون دلارى جى تى ام بدان اختصاص داده شد به اين شرط كه كل نظام را بار ديگر رو به راه كند. هنگامى كه در سال 1981 ماهاتير محمد به جاى حسين عون نخستوزير مالزى شد، برنامه از پيش تعيين شده مربوط به كارايى و انضباط را به اجرا گذاشت. «نگاه به شرق» يكى از مسايلى بود كه وى در مبارزات انتخاباتى مطرح كرده بود. جى تى ام به خاطر گسترش بيش از حد و عدم مهارت كاركنان و در نتيجه عدم كارايىاش سخت مورد توجه نخستوزير جديد واقع شد. قبل از پايان سال به مديران جى تى ام دستور داده شد از مقاطعهكاران خصوصى براى مقاطعه دربست3 استفاده كنند. در ميان . اين مقاطعهكاران 4 شركت درجه الف مقاطعههاى ا تا 5 ميليون دلارى به ارزش كلى 636 ميليون دلار مالزى دريافت كردند. كندى (1989) نشان مىدهد كه مقاطعههاى دربست چه تأثير «مخرب و آنى» بر مخابرات داخلى داشته، چون 4 شركت مقاطعهكار، شركتهاى فرعى داير كردند تا از طريق آنها مصالح و كار لازم را تأمين كنند، و اينها (عملاً به كارى كه توسط تعدادى شركت كوچك انجام مىشد پايان دادند) (ص 21) . او مىگويد شريك شدن اين 4 شركت درجه الف با شركتهاى خارجى موجب تضعيف باز هم بيشتر شركتهاى خردهپا شد و در نتيجه تعداد شركتهاى مزبور از 38 به 6 و بعداً به 8 رسيد (ص 21) . در سال 1983 شركت مشاوران آمريكايى آرتور دى ليتل مأمور شد عملى بودن سياست خصوصىسازى جى تى ام را بررسى كند. همانطور كه انتظار مىرفت شركت مزبور خصوصىسازى را توصيه كرد و با اصرار از دولت خواست بازار شبكههاى ارزش افزوده را سريعاً ليبرالى سازد. آن چهار شركت درجه الف از جريان ليبرالى كردن سود بسيار بردند. ساپورا هولدنيگ متعلق به شمسالدين پروانههاى صنعتى زيادى از شركتهاى خارجى اخذ كرد و يكى از شركتهاى تابعهاش به نام كامتل در اغلب بازارهاى پر سود تلفن سيّار با كيلياتكوم شريك شد. كيلياتكوم خود تابع يك مقاطعهكار دربست بود. الكتروسكان، سومين مقاطعهكار دربست، توزيعكننده عمده تجهيزات پايانه «ترمينال» الكترونيكى است و آن هم مانند الكترونيك سيستم با گروه فليت ارتباطهايى دارد. به زعم كندى (1989) ، «خلاصه اينكه امتياز واگذارى خدمات پرسود به قدرتمندان سياسى داده شد و غنايم كمتر به چهرههاى كم نفوذتر رسيد» (ص 24) . خصوصىسازى بخش مخابرات از 1987 آغاز گرديد، يعنى بعد از آنكه جى تى ام از تملك دولت خارج شد و سياريكات تلكوم مالزيا، اس تى ام نامگذارى گرديد. به اعتقاد اونگ (1989) هدفهاى خصوصىسازى شامل موارد زير بود: كاستن از بار مالى و ادارى دولت، پيشبرد رقابت و بهرهورى؛ ايجاد تحرك در بخش خصوصى و احياى اقتصادى؛ كاهش مداخله بخش دولتى در اقتصاد؛ نيل به هدف سياست اقتصادى نوين از طريق افزايش دادن مشاركت بومى پوترا در بخشهاى شركتى نوين (ص 96) . امتياز اس تى ام را وزير «انرژى، مخابرات و پست» صادر كرد كه خود از 1981 رياست جىتىام را برعهده داشت. وزارت مزبور از اختيارات زيادى برخوردار بود. از جمله مىتوانست اعضاى هيئت مديره را منصوب كند و «به ميل خود» شرايط امتيازهاى بهرهبردارى را تغيير دهد. در حال حاضر دولت تمامى سهام اس تى ام را دارد. سرانجام سهام شركت در بازار بورس كوالالامپور به فروش گذاشته خواهد شد. به گفته كندى، در تداوم سياست خصوصىسازى، فعاليتهاى اس تى ام هنوز هم بر مبناى «نوبتى» (يا اول آنكه اول آمد) انجام مىشود. پروانه عمليات سىسىبى (تلفنهاى سكهاى) به عنوان تابعه شركت ساپورا هولدينگ، به صورت يك انحصار ملّى 15 ساله و بدون مناقصه صادر شد و در 1989 اس تى ام به قرار گزارشهاى رسيده زير فشار دائم بوده تا با گروه فليت در توليد راديو سلولار(Cellular radio) همكارى كند. كندى مىگويد يك تفاوت وجود دارد و آن اينكه آن اكنون اس تى ام برخلاف سلف خود بايد بخشهاى مهمى از خدمات را به رقيبان واگذارد. كندى هشدار مىدهد كه: اين رقيبان از طريق فرايند غيررقابتى و توسط يك هيئت قانونى نوپا در دستگاه ديوانسالارى فوقالعاده سياسى شده برگزيده مىشوند. چنانچه دولت اس تى ام را از خدمات پيشنهادىاش عارى سازد تازه متوجه خواهد شد چه امتيازهايى به نخبگان حاكم داده و در عوض اس تى ام را آن چنان تضعيف كرده كه بار ديگر ملّى كردن آن امرى لازم مىشود (ص 26) . كندى ترديدى در اين ندارد كه برندگان خصوصىسازى در مرحله شتابزده اول چه كسانى بودهاند. او صحنه راچنين ترسيم مىكند: دولت با ايجاد نخبگانى در صنعت تلكوم، ابتدا از طريق محدود كردن حوزه بازيگران به بومى پوتراها، و بعد جدا كردن بزرگترها از كوچكترها به يارى مقاطعههاى دربست، با فشار فزايندهاى روبهرو بود كه منابع را با شتاب بيشترى به نخبگان واگذارد. خصوصىسازى، همراه با محدوديتهاى ناشى از مقررات جديد ديوانسالارى در ارتباط با ورود به بازار، به ضرورت، يك مكانيسم مشروعيتيافته تقسيم غنايم را ميان بازيگران كليدى ايجاد نمود. هر نوع بحث و استدلال در زمينه پيشبرد هدفهاى سياست اقتصادى نوين را بايد در رابطه با طبيعت تبعيضآميز پيامدها بررسى كرد. پيامدها به روشنى نشان مىدهند كه بعضى از بومى پوتراها بيش از بقيه سود بردهاند (ص 26) . پيشتر گفتيم كه يك مجمع محلى بيش از پيش به صورت پيش شرط مطلوب واگذارى مقاطعههاى بزرگ اواخر دهه 1970 و اوايل دهه 1980 در آمد. نگرش مرجح، مجمعى بود كه منفعت بومى پوترا را در نظر بگيرد. اقلام از مراكز زير خريدارى مىشد: تجهيزات كليدى (سويچينگ) از زيمنس و هيتاچى؛ كابل اصلى و اتصالات از فدرال كابل (فوجى كورا) محلى؛ و 75 درصد بقيه از ژاپن، كُره، هلند و هندوستان؛ تجهيزات شبكه انتقال از فوجيتسو، جى تى اى، ان اى سى، آى تى تى؛ و سيستمهاى جى اى سى، پى سى ام از تلهترا و ماركنى ايتاليانا؛ مبادله تلكس از زيمنس، فيليپس، اريكسون، فوجيتسو، پله سى و ان اى سى؛ تلفنهاى دكمهاى ـ فشارى از نوردرن تلكوم، زيمنس و فاسه (ايتاليا)؛ تجهيزات ارتباطات سيار از موتور ولا، ان اى سى، فيليپس، پاى و آراف سيستم (استراليا)؛ تله پرنيت از زيمنس و شركتهاى ديگر. در اوايل تا نيمههاى دهه 1980 از تعداد فزايندهاى شركت خارجى دعوت شد در پيشبرد سريع مخابرات مالزى شركت كنند. به درخواست دولت مالزى، شركتهاى دانماركى و سوئدى امكان توليد تجهيزات تلفنى را بررسى كردند (مالزين دايجست، 15 مه 1983، ص 7) . در سال 1984 اريكسون سوئد در يكى از مقاطعههاى بزرگ ايجاد شبكه تلفن ديجيتالى برنده شد. سال بعد اريكسون يك كارخانه در كوتابارو احداث كرد تا سالانه 100 هزار خط مبادله ديجيتالى توليد كند. اين كارخانه يك سرمايهگذارى مشترك بود و 40 درصد سهام پرويرا اريكسون، شركت محلى، به اريكسون تعلق داشت (بارتولوميو Barthdomew، 1985، ص 57) . از كانادا نيز درخواست كمك شد. دولت كانادا اعلام آمادگى كرده بود تا وامى با شرايط آسان براى طرحهاى مخابراتى در اختيار مالزى قرار دهد و بخش خصوصى متعهد شد كارشناسان طرح را تأمين نمايد (مالزين دايجست، 31 مه 1983، ص 5) . هنگامى كه جى تى ام تصميم گرفت به منظور ايجاد ستون فقرات نظام مخابرات راه دور مالزى يك شبكه ميكروويو ايجاد كند با استاندارد الكترونيك لورنتس اى جى، شعبه آى تى تى آلمان غربى، يك قرارداد 200 ميليون دلارى منعقد كرد. استاندارد الكترونيك ضمن همكارى با مقاطعهكاران دست دوم محلى كار را شروع كرد (مينگ 1985، ص 7) . در سال 1984 مالزى يك قرارداد 5 ساله با شركت سيستم ارتباطى و دفاعى ايتاليايى به نام ماركنى ايتاليانا منعقد كرد تا در كداه (Kodah) يك كارخانه مونتاژ به منظور توليد تجهيزات انتقال ديجيتالى و ارائه خدمات به مشتركان تلفنى داير كند. شركت در مالزى شعبهاى داشت به نام ماركنى مالزيا اس دى ان، بى اچ دى (marconi malaysia sdn. Bhd)، كه خود شعبه جى. اى. اس اى ان. بى اچ اى. بود. ارزش پنج سال اول قرارداد تقريباً 200 ميليون دلار آمريكا بود (مالزين دايجست، 30 ژوئن 1984، ص 4) . سال اولى كه اس تى ام به مالكيت بخش خصوصى درآمد تا حدى تزلزل داشت. تعداد متقاضيان تلفن در ليست انتظار به 150 هزار نفر رسيد، سودها به دليل قيمت زياد مكالمات خارجى، و نيز به سبب واگذارى امتياز خدماتى كه خود اس تى ام به آسانى قادر به ارائه آن بود، كاهش يافت (»ناموفقيت«، 1988) . درآمد خالص از 59 ميليون دلار آمريكا در سال 1986 به 8/1 ميليون دلار در سال 1987 كاهش يافت. اما خوشبختانه سال بعد باز وضعيت عوض شد و درآمد شركت به 94/66 ميليون دلار بالغ گرديد. بخش بزرگى از اين درآمد صرف بازپرداخت ديون 6/1ميليارد دلارى شركت اس تى ام در سال 1988 شد («در مالزى» 1989، ص 57) . در سال 1988 تعداد تلفنهايى كه به مشتركان داده شد 9/12 درصد افزايش داشت و به 12456 خط رسيد. تلفنهاى سيار نيز 57 درصد افزايش يافت و به 27302 مشترك تلفن سيار داده شد. مى پاك 44 درصد افزايش داشت يعنى به 763 مشترك خدمات مىداد. رشد پست تصويرى از همه بيشتر بود كه سه برابر شد يعنى به 13663 مشترى خدمات پست تصويرى داده شد. اونگ (1989) ضمن مذاكرههاى خصوصى با مقامهاى دولتى درگير در طرح خصوصىسازى، متوجه وجود نارضايتى در زمينههاى زير شد: نخست اينكه واگذارى، صرفاً انتقال يك انحصار دولتى به اس تى ام، يعنى يكى ديگر از انحصارهاى متعلق به دولت بود. هيچ نوع واگذارى سرمايه به اس تى ام در كار نبود و اس تى ام هم همانطور كه مىدانيم از هر لحاظ يك شركت دولتى است ... دوم، اس تى ام هنوز هم انحصار شبكه عمومى اتصال (راهگزينى) تلفن، (public switched telephone net work) خاصه خدمات تلفن، تلكس داخلى و بينالمللى را اختيار دارد. با در نظر گرفتن نبود رقابت در خدمات شبكه، معلوم نيست اس تى ام تا چه حد ناچار است كارايى نظام تحويل و توزيع را بهبود بخشد ... سوم، اس تى ام هنوز بايد مسايل مربوط به سبك و سنگين كردن انگيزه سودبرى با مسئوليت اجتماعى ارائه خدمات تلفنى و تلگرافى را حل كند (صفحات 97 - 8) . در رابطه با نكته اخير، اونگ متعقد است اس تى ام هماكنون در انجام وظايفش در رابطه با مردم روستاها قصور مىورزد. او مىگويد برنامه آتور (ATUR)در آغاز به منظور ارائه خدمات تلفنى به روستاها تدوين شد، اما هزينههاى سنگين نصب، موجب شد تا آتور خدمات را «تنها به سوداگران و به صورت تلفن سيار در اتومبيل» ارائه كند. در سال 1989 اس تى ام به تجديد قرارداد واگذارى 15 ساله نصب و نگهدارى تلفنهاى سكهاى به يونيفون شديداً اعتراض كرد. اس تى ام با واگذارى حق امتياز مخالفت داشت و مدعى بود كه در اصل امتياز مزبور به اين شرط به يونيفون داده شد كه اس تى ام مسئوليتهاى اجتماعى و از جمله نصب تلفن در روستاها ـ با ضرر و زيانهايش ـ را عهدهدار شود («در مالزى»، 1989، ص 58). رشد كامپيوترى شدن ماهاتير محمد هم مانند همتايانش در ميان سياستگذاران آسياى جنوب شرقى، به اهميت كامپيوترى شدن در بهبود تصميمگيرى مديريت، بهرهورى شركت، ارتباطات ادارى و تجارى، و كنترل متمركز بخوبى واقف بود (رحيم و پنينگز، 1987، ص 54) . مالزى و سنگاپور طرح استفاده از ارتباطات كامپيوترى را نه تنها در حوزه آ سه آن، بلكه در سراسر آسيا در نظر داشتند. گرچه نخستين كامپيوتر در «هيئت الكتريسته ملّى» مالزى در 1966 به كار گرفته شد، اما نخستين نسل كامپيوترهاى اصلى ابتدا در بخش خصوصى به كار گرفته شد (رحيم و پنينگز، 1987، ص 60) . تقاضا براى گزارش و نقل و انتقال دادهها در اوايل دهه 1970 مطرح گرديد. در آن هنگام دادهپردازى از راه دور توسط شركتهاى چند مليتى كه در پنانگ كارخانه داير كرده بودند مورد استفاده قرار مىگرفت (رادزى منصور، 1986، ص 8) . در سال 1973 دولت مالزى يك كميته مشورتى براى دادهپردازى خودكار در سازمانهاى دولتى ايجاد كرد كه كارش توصيه و موافقت با نوع كامپيوترى بود كه مىبايست در ادارات دولتى نصب و بهكار گرفته شود (اين كميته در سال 1984 به سطح ملّى ارتقاء يافت و جاباتان پروسان ديتانگارا ناميده شد كه كارش سياستگذارى در زمينه خريد، به كارگيرى، توسعه و هماهنگى كامپيوترها و موارد استفاده از آنها در سازمانهاى دولتى بود). از سال 1977 تا دست كم 1984، رشد سالانه نصب كامپيوتر در كارگزاريهاى دولتى 25 درصد بود و در فاصله سالهاى 84 -1978 جمع ارزش وارداتى سختافزار كامپيوتر چهار برابر شد و به 30 ميليون دلار رسيد (ليم 1984). مثالى در مورد رشد جريان كامپيوترى شدن مىآوريم. در سال 1980 تعداد كامپيوترهاى بزرگ بخشهاى دولتى و خصوصى به ترتيب 96 و 199 بود. اين رقم دو سال بعد به 153 و 472 رسيد. در پايان سال 1986 بيش از 1200 كامپيوتر بزرگ و دهها هزار كامپيوتر كوچك در مالزى مورد استفاده بود (صديقى، 1987، صفحات 104 و 105) . شايد بتوان بخشى از اين رشد را به تصميم مقامهاى بالاى دولتى و رؤساى اتاقهاى بازرگانى نسبت داد كه در گردهمايىهاى اوايل دهه 1980 اعلام كردند تكنولوژى اطلاعاتى بايد بخشى از منابع ملّى مالزى شود. در راستاى اين تصميمگيرى اعلام كردند براى متوقف كردن سرقت اطلاعات بايد اقداماتى صورت گيرد كه از انتقال دادههاى حياتى كشور به خارج جلوگيرى كند و براى بخشهاى عمومى و خصوصى پايگاه دادهها ايجاد شود. ساير عواملى كه در اين رشد دخالت داشتند عبارتند از: بخشودگى 35 درصد ماليات بر كامپيوترهاى وارداتى، معافيت يكساله مالياتى براى سرمايهگذارى در كامپيوتر (كرافورد، 1984، ص 11) ، تغيير اولويت جى تى ام، توجه و علاقه شخص ماهاتير محمد به كامپيوترى شدن، داير كردن برنامههاى كامپيوترى دانشگاهى و برنامههاى پژوهشى مربوطه. تا قبل از اين، بخش مخابرات براى توسعه شبكه نقل و انتقال دادهها اولويت كمى قائل بود و خدماتى كه در اين زمينهها ارائه مىداد تنها به اجاره مدارهاى نقطه به نقطه درجه صدا محدود مىشد. در سال 1979 شبكه دادهها كنار نهاده شد زيرا برآوردهاى بازارى نشان مىداد كه تقاضاى كافى و نيز استانداردهاى بينالمللى براى چنان شبكهاى وجود ندارد. اما در اوايل دهه 1980 جى تى ام تصميم گرفت شبكههاى دادههاى عمومى را با استفاده از تكنولوژى جعبه اتصال (راهگزينى) (Packet switched Techndoge Trans mission on The switched Telephone network) بهكار گيرد و در حد محدودى انتقال دادهها در شبكه اتصال تلفن (داتل) (Datel=Data) را باب كند. نخستين سيستم بيش از آنكه خدماتى ارائه كند در نقش حامل دادهها عمل مىكرد و در آغاز كار پايگاههاى دادههاى موجود، خارجى بود. طى يك مدت كوتاه جى تى ام خدماتى را عرضه كرد كه انتقال دادهها، پست تصويرى و غيره را امكانپذير ساخت (قبلاً در اين باره صحبت كرديم). ماهاتير محمد از همان آغاز شخصاً به كامپيوترى كردن دستگاههاى دولتى توجه داشت و بر سودمند بودن آن در پيشبرد رشد اقتصادى و توسعه ملّى تأكيد مىكرد. وى به وزيران كابينه توصيه مىكرد «در مورد كاربرد كامپيوتر در همه عمليات سازمانهاى دولتى فدرال و محلى بررسى و اقدام كنند» (كرافورد، 1984، ص 32) . در عمل هم پارهاى از سازمانهاى دولتى (مثلاً سازمان الكتريسته ملّى، بانك نگارا، صندوق صرفهجويى كاركنان، سازمان آمار) در استفاده از كامپيوتر پشگام بودند، و سابقه اين استفاده به اوايل دهه 1970 بر مىگردد. جان چين، مدير عامل كامپيوتر سيستم، ضمن برشمردن خطوط سياستگذارى طرح شده توسط ماهاتير محمد مىگويد، نخستوزير مسئله كامپيوترى شدن را تأييد نمود و مقامهاى برجستهاى را به منظور نظارت بر نيازمنديهاى نيروى انسانى در امر تكنولوژى كامپيوتر و اطلاعات تعيين كرد. دولت مالزى به رهبرى ماهاتير محمد بودجه كارآموزى كامپيوتر در داخل يا خارج را افزايش داد، تدريس برنامههاى كامپيوترى در مدارس را تشويق نمود و از همه وزيران خواست در زمينه كامپيوتر تعليم بگيرند (كرافورد، 1984، ص 13) . استراتژيهاى ماهاتير در زمينه كاربرد فزاينده كامپيوتر در دستگاههاى دولتى به منظور افزايش كارايى و كاهش هزينههاى دولتى بود، او مىخواست دولت در اين زمينه سرمشق بخشهاى ديگر شود و صنعت خدمات كامپيوترى را در كشور تشويق نمايد (كرافورد، 1984، ص 33) . دفتر نخستوزير به مركز ترويج كامپيوتر تبديل شد. اين دفتر كه يكى از بزرگترين سيستمهاى كامپيوترى مالزى را در خود جاى داده بود مقّر كارگزاريهايى بود كه مسئول بهبود سيستمهاى مديريت اطلاعات و استفاده از وسايل دادهپردازى الكترونيكى در دستگاههاى دولت و كنترل و مديريت فعاليتهاى موجود بودند. سرانجام، شايان يادآورى است كه دولت مالزى به اهميت تكنولوژى اطلاعاتى در طرحهاى توسعه پى برده بود. سه تيا (اات) (SETIA)، يك كارگزارى دولتى كه در 1984 برپا گرديد، به عنوان نظام اطلاعاتى يكپارچه عمل مىكرد و تمامى كارگزاريهاى دولتى مىتوانستند در امر برنامهريزى و كنترل طرحهاى توسعه از آن استفاده كنند. پايگاه دادههاى سه تيا با توليد طرحها و ثبت آنها، تخصيص بودجه طرح، و گزارش پيشرفت مرحله به مرحله فيزيكى و مادى طرحها سر و كار دارد (عبدالله عزيز و همكاران، 1986، ص 32) . ساير كارگزاريهاى پيشبرد امر كامپيوترى شدن نيز در دفتر نخستوزيرى حضور داشتند. نظام مديريت اطلاعات رؤساى اجرايى (يا اس ام پى كى اى) كه در گردآورى و توزيع تصميمات مهم وزارتخانههاى گوناگون و بخشهاى دولتى از كامپيوتر استفاده مىكرد، يكى ديگر از اين كارگزاريها بود. با تغيير اولويتهاى دولت در زمينه كامپيوترى كردن در دهه 1980، كارآموزى و پژوهش در اين زمينه نيز شدت گرفت. در سال 1979 تنها دو دانشگاه، علوم كامپيوترى را تدريس مىكردند. پنج سال بعد از پنج دانشگاه مالزى چهار دانشگاه علوم كامپيوتر را در برنامه خود گنجانده بودند. سپس مدارس عالى نيز به كامپيوتر روى آوردند و مؤسسه دولتى علوم كامپيوترى همه كارآموزيها را هماهنگ مىكرد (معروف 1984) . بهرغم اين همه پيشرفت كاركنان ناكارآزموده به صورت يك معضل كليدى باقى ماندند. در سال 1985 به دليل نبود پرسنل متخصص در كامپيوتر 8800 پست خالى مانده بود (صديقى، 1987، ص 94) . در سال 1985، آى بى ام مالزى به منظور پيشبرد خدمات كامپيوترى و آموزشى در دانشگاه علوم مالزى و دانشگاه تكنولوژى مالزى 800 هزار دلار در زمينه نرمافزار، سختافزار و مهندسى سيستم هزينه كرد. ساير سازمانهاى فراملّى نيز در پيشبرد آموزش كامپيوتر فعال بودند: ان اى سى، آى سى ال و هلوت پاكارد از جمله اين سازمانها بودند. بعضى نيز واحد آموزشدهنده را گسترش دادند و كارآموزى دادهپردازى و برنامهريزى در اختيار عموم قرار گرفت، چون به سود حاصله از فروش به مردمى كه با كامپيوتر آشنا شده باشند بهخوبى واقف بود. ادبيات كامپيوتر از راههاى ديگر وارد زندگى مردم شد. روزنامهها هر هفته دو صفحه را به اخبار كامپيوتر اختصاص دادند و در راديو و تلويزيون نيز برنامههايى براى آشنايى و مهارت در امور كامپيوترى ارائه شد. جوانان و نوجوانان نيز مىتوانستند به طور خصوصى آموزش كامپيوتر ببينند. در كل، محافل سوداگرى نفوذ و تأثير زيادى بر سياستگذارى تله ماتيك اعمال كردند و در باشگاههايى مثل جامعه كامپيوتر مالزى، يا انجمن صاحبان صنايع مالزى، تريبونهايى براى مسائل كامپيوترى ايجاد كردند و دورههايى نيز تدارك ديدند. البته چشماندازهاى حساسى كه به افسانههاى مربوط به كامپيوترى كردن اشاره داشتند از برنامه آموزشى حذف شده بودند. ظاهراً همه اين كارها به زحمتش مىارزيد. در دهه 1990 عامه مردم مالزى نسبت به تكنولوژى اطلاعاتى واكنش مساعد و همه جانبهاى نشان داد. دست كم در ميان شهرنشينان مرفه، داشتن يك كامپيوتر، يك VCR و يك مونيتور تلويزيونى براى ضبط و دريافت نيواسكن برناما و برتيكس نيو استرتيز تايمز مد روز بود. در سال 1985 دو دولت ژاپن و مالزى در مورد توسعه مؤسسه ملّى كامپيوتر و پيشبرد آموزش تكنولوژى اطلاعاتى قراردادى امضا كردند. طرح از سه قسمت تشكيل مىشد: كارآموزى فنى در ژاپن، اعزام كارشناسان ژاپنى به مالزى و تدارك مواد و تجهيزات، تهيه زمين، ساختمان، تسهيلات و پرسنل محلى، و همه هزينههاى عملياتى را دولت مالزى بر عهده مىگرفت (عبدالله عزيز و همكاران، 1986، ص 32) . در سالهاى اخير در كنار تلاش به منظور ايجاد جامعه آشنا با كامپيوتر، دانشگاههاى مالزى و ساير كارگزاريهاى كشور با آهنگى فزاينده به عرصه پژوهش و توسعه وارد شدهاند. برنامه پنجم مالزى (1986 - 1990) در معرفى برنامههاى خود، براى نخستين بار طرح توسعه علوم و تكنولوژى را به مثابه بخشى از مبارزه و تلاش ملّى مطرح كرد. برنامه در خلال 5 سال 400 ميليون دلار را به پژوهش و توسعه فزاينده در عرصههاى الكترونيك خرد، تكنولوژى ليزرى، الكترونورى، زيست تكنولوژى و تكنولوژى نرمافزار اختصاص داد. با مطرح شدن اين نيازها، مؤسسه مالزيايى سيستمهاى الكترونيك خرد ايجاد گرديد تا ضمن همكارى با دانشگاهها در پيشبرد آموزش كامپيوتر و تكنولوژى الكترونيك تلاش كند (عبدالله عزيز و همكاران، 1986، ص 27) . با آغاز دهه 1990 بر دامنه و سطح كامپيوترى كردن مالزى افزوده شد، و مالزى به يمن استراتژيهاى دولت در زمينه معافيتهاى مالياتى براى كامپيوتر و وجود امكانات زيربنايى كافى، در عرصه كامپيوتر به حد بلوغ نزديك شد. استفاده از كامپيوتر نه تنها در ادارات بلكه در خانهها نيز متداول گرديد. در سال 1987 رشد صنعت كامپيوتر از همه صنايع مالزى بيشتر و سريعتر بوده است و بيش از 550 شركت درگير اين صنعت بودهاند. در فاصله سالهاى 1979 تا 1987 درآمد ناشى از اين صنعت چهار برابر شد و از 130 ميليون دلار مالزى به 590 ميليون دلار مالزى رسيد، و ميانگين نرخ رشد 21درصد بوده است (بولتن ارتباط جمعى آسيايى، مارس - آوريل 1989، ص 7) . در سال 1987 مالزى چهارمين مصرفكننده بزرگ كامپيوتر در آسيا بود، و سال قبل از آن نيز شاهد 28 درصد رشد در استفاده از كامپيوتر در بخش عمومى و 20 درصد رشد در بخش خصوصى بود. برنامههاى اوايل دهه 1990 حتى رشد بيشترى را نشان مىدهد، چون دولت استفاده از كامپيوترهاى كوچك را در ادارات نقاط دور افتاده معمول كرده، شبكههاى كامپيوتر خرد و كامپيوتر بزرگ را به اجرا نهاده و استفاده از كامپيوتر خرد را در آموزش كامپيوترى معمول ساخته است. بين سالهاى 1988 تا 1993، تنها وزارت آموزش و پرورش طرح ايجاد كامپيوتر در 1165 دبيرستان را در برنامه خود گنجانده است (بولتن ارتباط جمعى آسيايى، ژانويه - فوريه 1988، ص 4) . انجمن صنايع كامپيوترى مالزى (PIKM) در تلاش براى تشويق مصرفكنندگان و خريداران كامپيوتر و مجهز كردن آنها به آخرين تكنولوژى كامپيوترى، و قطع واردات كامپيوترهاى كهنه و ابزار دست دوم، در سال 1989 از دولت خواست ماليات بر واردات و فروش تجهيزات جديد را 10 درصد كاهش دهد. در سالهاى 15 درصد1987 - 1988 از 600 ميليون دلار مالزى كه صرف سختافزار شد به خريد تجهيزات دست دوم اختصاصيافته بود. مالزى از سال 1985 به بعد از طريق همكارى و سرمايهگذارى مشترك شركت ملاوار مالزى و شركت اَكسِنت تكنولوژى آمريكا خود به توليد كامپيوتر پرداخته است. انتظار مىرفت اكسنت 2001 بتواند 15 درصد و 10-8 درصد بازار سنگاپور را به خود اختصاص دهد. به موجب قرارداد مشاركت ملاوار ـ اكسنت، مالزى تكنولوژى، امتياز ساخت، كامپيوترها و اجزاء و قطعاتى را كه مىبايد وارد مىشد خريدارى مىكرد، و اكسنت كار سرمايهگذارى و مشاوره را عهدهدار مىگرديد. ملاوار با شركت طراحى لينگمن از ايالات متحده آمريكا نيز قراردادى منعقد كرد و شركت مزبور متعهد شد در تأسيس كارخانه سازنده كامپيوتر در مالزى، به اين شركت خدمات مشاورهاى بدهد (مالزين دايجست، 15 سپتامبر 1985، ص 5) . با وجود اين همه دستاورد، ايرادهايى نيز بر اين سياست وارد شده كه يكى از آنها به كمى توليد نرمافزار در محل مربوط است. در نتيجه از سال 1985 مالزى براى نرمافزار در مقابل سختافزار اولويت قايل شد. مالزى از همان سياست آ سه آن، يعنى اولويت دادن به نرمافزار، تبعيت كرد (پييرسPearce ، 1985، ص 73) . در سال 1985 تعداد شركتهاى توليدكننده، فروشنده و اجارهكننده نرمافزار در مالزى به 50 بالغ مىشد. انتظار مىرفت صنعت 90 ميليون دلارى نرمافزار تا سال 1990 سى درصد رشد داشته باشد (پييرس، 1985، ص 73) . ايراد ديگر، فقدان يك سياست صريحاً اعلام شده در مورد تله ماتيك بود. در دهه 1980 بارها در مورد سياست كامپيوترى ملّى و نيز كمك به ازدياد حجم، سرعت و دقت كار برنامهريزى و ادارى دولت سخنانى ايراد شد. در سال 1985 كميته دادهپردازى خودكار كشور مأموريت يافت سياست كامپيوترى كشور را تدوين كند و تضمينى به وجود آورد كه از تكنولوژى كامپيوتر در مديريت نوسازى و توسعه ملّى استفاده شود، سيستمهاى مختلف اطلاعاتى دولت را يكپارچه كند، رشد صنعت كامپيوترسازى داخلى را سرعت بخشد و از ايجاد مهارت و پژوهش در اين زمينه حمايت به عمل آورد (عبدالله عزيز و همكاران، 1986، ص 27) . مأموريت كميته بررسى، معضلاتى نظير بهرهبردارى كمتر از ظرفيت كامپيوترها در بخش عمومى، نبود پرسنل كامپيوترى ماهر، ايجاد قابليت دولتى، از طريق كاربرد كامپيوتر، به منظور كنترل و استفاده ماهرانه از اطلاعات به نفع اقليت ممتاز بود (صديقى، 1987، ص 108) . اينها و معضلات ديگر در ارتباط با كامپيوترى شدن مالزى در مصاحبه سال 1987 صديقى با ردههاى بالاى حكومتى، دانشگاهى، رسانهاى، و بخش خصوصى انعكاس يافته است. صديقى علاوه بر مقامهاى طرف مصاحبه در 9 سازمان دولتى و 12 سازمان غير دولتى درگير در امر اطلاعات، طى پخش پرسشنامهاى در 87 شركت استفاده كننده از كامپيوتر به نتايج قابل توجهى رسيد. نتايج مطالعه نشان مىدهد كه هر چند پاسخدهندگان كلاً پيدايش زيربناى ارتباطى قويتر را ارج مىنهند اما عدهاى نيز به طور جدى پيامدهاى اجتماعى و اخلاقى كامپيوترى كردن را زير سؤال بردهاند. نور ابراهيم، وزير آموزش و پرورش به صديقى گفت استفادهكنندگان از تكنولوژى اطلاعاتى بايد در مورد محسنات و مضرات عصر اطلاعات بحث و مناظره كنند و اين مناظره تنها به زمينههاى سياسى و اقتصادى محدود نشود بلكه پيامدهاى اجتماعى و اخلاقى را نيز در نظر بگيرد (اين كار براى همه اعضا آ سه آن ارزشمند است، چون در مورد كامپيوتر به عنوان يك پديده قدرتمند، انسانى و مقبول تبليغ مىشود اما از پيامدهاى اجتماعى و فرهنگى استفاده از آن سخنى به ميان نمىآيد). يكى ديگر از مقامات دولتى گفته است 49 درصد مردم مالزى زير خط فقر زندگى مىكنند و هيچگونه نفعى از تكنولوژى جديد عايد آنها نمىشود و در همان حال ديگران به يمن پنجساله ما قبل [مصاحبه] و تكنولوژى اطلاعاتى آن، عدم موازنه اجتماعى ايجاد كردند و اقليت انگشتشمار و ممتاز انحصار فزايندهاى را بر اقتصاد اعمال نمودند. مدير كل مى موس (Mimos) نگران بود كه تكنولوژى جديد اطلاعاتى بهسرعت جامعه مالزى را غرب زده كند. يك دانشگاهى مىگفت نبود سمتگيرى و نگرش خاص نسبت به برخورد با اين تكنولوژيها مىتواند موجب حداكثر سر در گمى در جامعه بشود. او معتقد بود كه كنترل خارجى بر اقتصاد مالزى با آهنگى سريع زياد مىشود، و شركتهاى چند مليتى روند توسعه مالزى را ديكته مىكنند (صديقى، 1987، صفحات 123 و 125). رئيس كنگره اتحاديه كارگرى مالزى با ديدگاه اخير موافقت داشت: در نبود سياست تهاجمى براى ايجاد قابليتهاى تكنولوژيكى در داخل كشور، به طورى كه محافل اقتصادى محلى بتوانند نقش مهمى را ايفا كنند، اين نگرانى وجود دارد كه شركتهاى چند مليتى بر صحنه مسلط شوند. سياست امروزين تلهماتيك (اگر اصولاً چنان سياستى وجود داشته باشد) در مجموع به نفع شركتهاى چند مليتى است و براى سوداگران داخلى سودى ندارد (صديقى، 1987، ص 138) . يكى ديگر از مقامهاى دولتى كه رو راستتر صحبت مىكرد (و صحبتهايش جنبه اتهامى داشت) مىگفت: شركتهاى چند مليتى مبالغ كلانى پول به حساب پارهاى از وزيران ما به بانكهاى سوئيس واريز مىكنند و اينان در عوض به نفع آنها كار مىكنند و سود كلانى عايدشانمىسازند ... نيروهاىواقعپشتصحنه سياستگذارى تلهماتيك، شركتهاى چند مليتى و فراملّىاند و نه دولت (صديقى، 1987، ص 138) . رحيم و پنينگز (1987) كه ديدگاههاى آ سه آن را بررسى كردهاند مىگويند تنها درصد اندكى از كامپيوترها در مقاصد توسعه به كار گرفته شد: از 2402 دستگاه كامپيوتر تنها 91 دستگاه مورد استفاده واقع شد (ص 93) . به زعم اين محققان، 3 درصد كامپيوترهاى آ سه آن در مناطقى مثل كشاورزى، آموزش و پرورش، بهداشت، ترابرى، منابع آب، فوايد عامه، ارتباطات، پست، جمعيت و توسعه شهرى - روستايى به كار گرفته شدهاند. سرشناسترين استفادهكنندگان پر مصرف كامپيوتر، ارتش، شاخههاى اجرايى حكومت، شركتهاى فراملّى، دانشگاههاى بزرگ و مؤسسههاى پژوهشىاند (ص 82) . در بررسى آمارى مالزى معلوم شد مقامهاى دولتى به كاربرد خاص تكنولوژى اطلاعاتى در زمينه توسعه ملّى، خود اتكايى، رشد اقتصادى، ارتباطات و آموزش بهتر و افزايش اشتغال اعتقادى نداشتهاند. دليل اين امر را نبود يك سياست صريحاً تعريف شده تله ماتيكى و تمركز كامپيوتر در شهرها دانستهاند (مناطق روستايى به فراموشى سپرده شدهاند ) (صديقى، 1987، صفحات 139 و 141) . آنها معتقد بودند اميد دولت در زمينه استفاده از تكنولوژى اطلاعاتى و همگنسازى جماعتهاى مختلف در يك ملت، بر باد رفته است و نه تنها اين اميد برآورده نشده بلكه تنشهاى قومى در دهه 1980 شدت بيشترى به خود گرفتهاند. بازسازى رسانههاى گروهى هنگامى كه ماهاتير محمد برنامه خود را در مورد تغيير سياست اقتصادى مالزى اعلام كرد از انتظاراتش در مورد رسانههاى گروهى نيز سخن گفت. او انتظار داشت رسانهها حتى بيش از رسانههاى چاپلوس بعد از سال 1969 از دولت پشتيبانى كنند. ماهاتير محمد در يك سخنرانى، بدون ذكر مأخذ، از يك كتاب قوم محور بسيار قديمى آمريكايى به نام چهار نظريه مطبوعات مطالبى «عاريه گرفت» تا به مخاطبان بگويد چرا نظريه «مسئوليت اجتماعى» مناسبترين نظريه براى مالزى است: تا هنگامى كه مطبوعات از خودآگاه است و مىداند كه تهديدى را متوجه دموكراسى مىسازد و آگاهانه به محدود كردن اعمال حق خود مبادرت مىورزد، بايد گذاشت بدون مداخله دولت به كارش ادامه دهد (مالزين دايجست، 15 اكتبر 1985، ص 1) . ماهاتير گفت رسانهها بايد آزاد باشند اما در مقابل قدرتمندان با خضوع رفتار كنند، و اضافه كرد، درست همانگونه كه رسانهها تابع و فرمانبردار سه قوه حكومتى نيستند، اين سه قوه هم نبايد تابع رسانهها باشند. نخستوزير بر نكتهاى تأكيد كرد كه قبلاً هم دربارهاش سخن گفته بود: آزادى مطبوعات، يعنى حق معدودى سردبير و هيئت تحريريه كه «ديدگاهها و پيشداوريهاى» خود را بيان مىكنند. و افزود: مطبوعات نهادى نيست كه در بهشت برين ايجاد شده و فطرتاً از فضايل برخوردار باشد. مطبوعات قلمرو منحصر به فرد فضيلتها نيست. توسط مردانى ايجاد و اداره مىشود كه آنها هم مثل همه افراد ديگر، به حكم آرمانهايشان عمل نمىكنند بلكه نيازها و احساسات پست نيز راهنماى عمل آنها مىباشد. توان يك روزنامهنويس در تأثيرگذارى بر روند حوادث، ناشى از حق فردى او به عنوان شهروند يك جامعه دمكراتيك است (مالزين دايجست، 15 اكتبر 1985، ص 1). ماهاتير در ارتباط دادن اين فلسفه با مالزى مىگويد: در جامعهاى كه بر لبه تيغ حركت مىكند و موازنه بس شكنندهاى دارد، و بايد بگويم مالزى در چنين موقعيتى است، جايى كه يك واژه نادرست يا حتى درست منجر به فاجعه مىشود، اگر اجازه دهيم آن واژه گفته شود از نظر كيفرى مسئوليم (مالزين دايجست، 15 اكتبر 1985، ص 1) . در سخنرانى ديگرى ماهاتير محمد و معاونش موسى هيتم اعلام كردند كه خودسانسورى ـ و حتى سركوب ـ مطبوعات لازم است. آنها بعضى از روزنامههاى جديد را متهم كردند كه موضوعهاى حساسيت برانگيزى را مطرح مىكنند تا خودشان مطرح باشند و تيراژشان بالا برود؛ گفتند كه نقش مطبوعات به عنوان واسطه و ميانجى تحول، بايد بر آرمانهاى حقوق دمكراتيك، نظير برداشت غرب از آزادى مطبوعات اولويت يابد و مطبوعات به جاى اينكه خصم آرمانهاى حكومتى باشند حامى آنها گردند. در همين اواخر، يعنى فوريه 1990، ماهاتير محمد به روزنامهنگاران گفت: «خوب است به ياد داشته باشيد كه ما اگر درباره بعضى چيزها مطلبى ندانيم نمىميريم. در مورد حق دانستن، زياد تعصب بهخرج ندهيد» (ازنام، 1990، ص 20) . ماهاتير در ژوئيه 1981 در روزنامه نيو استرتيز تايمز نوشت «روزنامهنگاران غالباً از ترفند صالح بودن به عنوان حربهاى براى حفظ حرفه خويش ـ و نه به خاطر دموكراسى ـ استفاده مىكنند؛ جماعت مطبوعاتى از آن رو نفوذ زيادى دارند كه كسى به آنها رأى نداده و انتخابشان نكرده است؛ تجربه روزنامهنگارى در غرب (خاصه آمريكا) با وضعيت مالزى سازگار نيست؛ آزادى مطبوعات افسانهايست كه »آن به اصطلاح ليبرالهاى غربى» اختراع كردهاند تا مقاصد خود را پيش ببرند؛ خبرنگاران خارجى معمولاً بر جريان اطلاعات به مالزى اعمال انحصار مىكنند؛ و غالباً اين جريان اطلاعات دقيق نيست (ماهاتير محمد، 1981، و نيز مالزين دايجست، 30 نوامبر 1981، ص 2) . اينها فلسفه نخستوزير مالزى بوده كه با گذشت زمان نيز عوض نشده و در مناسبتهاى مختلف آن را ابراز كرده است. ماهاتير محمد بهخصوص از دست مطبوعات خارجى دلخور است. او و همكارانش رسانههاى خارجى را متهم مىكنند كه تلاشهاى مسلمانان در مسير توسعه را ناچيز وانمود مىكنند، از اسلام چهره نادرستى ارائه مىنمايند، و در كنترل «صهيونيستها» هستند (ازنام، 1986) . در مارس 1984؛ دولت به منظور خنثىسازى تعداد روز افزون گزارشهاى خارجى كه به شاه تازه انتخاب شده مالزى توهين كرده بودند، كميتهاى بر پا ساخت. در اوائل دهه 1990 يكى از هدفهاى آشكار دولت مالزى ارائه تصوير مثبتى از كشور در مطبوعات بود. در آن هنگام دولت مالزى برشهاى خبرى را در اختيار خبرگزاريهاى اروپا و آمريكا قرار مىداد تا بينندگان آنها تصوير «درستى» از رويدادهاى مالزى در اختيار داشته باشند. بىاعتمادى ماهاتير به مطبوعات غربى در اقدامهايى كه در سالهاى 1984 و 1990 اتخاذ شد منعكس گرديد. در اين سالها، برناما، يعنى خبرگزارى زير كنترل دولت، تنها توزيعكننده خبر از خبرگزاريهاى خارجى بود. دولت ماهاتير، در كنار تقويت نقش برناما در مخابرات و جريانهاى خبرى محلى، منطقهاى و داخلى، به شيوههاى ديگر نيز بر ارتباطات اعمال كنترل كرده است. ترتيباتى داده شده كه شركتهاى رسانهاى كليدى زير كنترل آهنين دولت يا حزب حاكم بازسازى گردند؛ مقررات و قوانينى وضع كرده كه بر رسانهها تأثير زيادى گذاشتهاند؛ روزنامهنگارانى چند را توقيف كرده؛ بعضى از نشريات داخلى را تعطيل نموده، و پارهاى از انتشارات خارجى را در فهرست سياه قرار داده است. تقويت خبرگزارى دولتى همگام با تصميم دولت در اين مورد كه برناما به صورت تنها توزيعكننده اخبار خارجى درآيد، خبرگزارى مزبور ارتقاء پيدا كرده و خدمات مختلفى را عرضه مىكند. در اين نوسازى، كامپيوترى كردن نقش حياتى داشته است. برناما در 1984 با صرف يك ميليارد دلار آمريكا نخستين خبرگزارى ملّى آسيا - و يكى از نخستين خبرگزاريهاى جهان سوم ـ بود كه كاملاً كامپيوترى شد(7) . اما همزمان با اين توسعه، دولت مالزى در اجراى كاهش سراسرى بودجه، سهم بودجه خبرگزارى را كاهش داد و برناما مجبور شد بازارهاى ديگرى براى متاع خود بيابد. در نخستين روزها دولت 100درصد بودجه برناما را تأمين كرد اما در سال 1989 كمك دولت تنها 30 درصد بودجه برناما را تشكيل مىداد. قدر مسلم اين كه برناما نمىتوانست به پايگاه رسانهاى كوچك مالزى به عنوان منبع حمايتى قناعت كند (30 روزنامه، كه تنها 5 يا 6 تاى آنها تيراژ بالايى دارند). 20 درصد هزينه برناما را رسانهها تأمين كردند (احمد، 1985) . برناما تنوعطلبى را در دستور كار خود قرارداد، ابتدا سرويس خبرى مالى ايجاد نمود: برناما آسوشيتدپرس ـ داوجونز تلريت ((Bernama Ap/Dow Jones Telerate در 1984 بهمنظور استفاده جامعه شركتهاى بينالمللى مقيم مالزى به راه افتاد. نيواسكن آخريناخبار را وارد پايانه ويدئويىكرد؛ اينكار در آغاز، يعنى درسال 1985 به منظور استفاده در هتلها، رستورانها، بانكها و ساير كانونهاى خدماتى شروع شد. سرانجام نيواسكن به دو شاخه هتل اسكن و كورپورت اسكن تقسيم شد، كه دومى عمدتاً به فعاليتهاى پولى و بازارى مربوط مىشد(8) . دولت به برناما توصيه كرد ارتباط تنگاتنگ خودرا با بورساوراق بهادار كوالالامپور و بورس كالاهاى كوالالامپور حفظ كند تا بتواند اطلاعاتى به مشتركان خارج از پايتخت عرضه نمايد (راجان Rajan، 1985، ص 220) . در فاصله سالهاى 1984 و 1987 تعداد خدمات جديد بهسرعت رشد كرد. از جمله اين خدمات بونيكوت بود كه اخبار بازارهاى مالى و كالاها در سراسر جهان را به صورت «زمان واقعى» (real.time) در دسترس قرار مىداد؛ سرويس خبرهاى خارجى برناما كه به قول خبرگزارى برناما «كاملترين سرويس خبرى جهان» در مالزى بود؛ خدمات تلكس و تله پرنيتر كه 24 ساعته در دسترس تمامى سازمانها و رسانهها بود؛ آرشيوهاى آ سه آن كه اخبار منطقه را در اختيار متقاضيان قرار مىداد؛ سرويس خبرهاى داخلى برناما؛ سرويس خبرى ژاپن (به زبان ژاپنى و انگليسى خلاصه خبرها و اطلاعات بازار را به قصد ايجاد پيوند بين مراكز تجارى بزرگ با مالزى و آسه آن پخش مىكرد)؛ سرويس اقتصادى برناما اخبار لحظه به لحظه اقتصاد ملّى و بينالمللى را از خبرگزاريها مىگرفت؛ خدمات كتابخانهاى و اطلاعاتى برناما، يك شبكه اطلاعاتى كه اخبار و اطلاعات سرويسهاى خبر برناما و روزنامههاى گوناگون را در برمىگرفت. سرويس بستهبندى برناما كه مجموعه اطلاعات بستهبندى شده (روزانه يك ميليون كلمه) را در اختيار روزنامهنگاران «متخصص و گروههاى منافع» قرار مىداد؛ و برناما يو. ان. اس. كه نوعى روابط عمومى براى معرفى فراوردهها و خدمات در سطح جهان بود. بديهى است ايجاد اين همه بولتن در طيف پايانناپذير موضوعها بسيار پرهزينه بود و خبرگزارى در سال 1987 از نظر مالى وضع نابهسامانى داشت و در «زمينه بازپرداخت بدهىهايش به بعضى از خبرگزاريهاى خارجى با مشكل روبهرو بود»، خبرگزاريهايى كه از سال 1984 اخبارشان از طريق برناما پخش شده بود (فار ايسترن اكونوميك ريويو(far Eastern Economic Review،(5 فوريه 1987) . سال بعد برناما تمامى گزارشگران خارجى را سريعاً كنار گذاشت و تمامى خبرنگاران خود را از پايتختهاى آ سه آن، به جز سنگاپور ـ فراخواند (همان منبع، 31 مارس 1988) . برناما موفق شد كه بودجه خود را از 84/1 ميليون دلار آمريكا در سال 1986 به 490 هزار دلار در سه سال بعد كاهش دهد اما مدام درصدد يافتن منابعى براى حصول به خودكفايى بود. در سال 1990 اصلاحيههايى بر نظامنامه برناما افزوده شد تا برناما بتواند درآمد بيشترى كسب نمايد. اصلاحيهها در اساس حق انحصارى دريافت خبرهاى پولساز را به برناما دادند، البته برناما از سال 1984 اين كار را به يارى بخشنامههاى دولتى انجام مىداد. به دليل ابهام در عبارتپردازى اصلاحيهها و تمايل مالزى به ازدياد كنترل بر مطبوعات، انتقادهاى زيادى از اصلاحيه به عمل آمد. خبرگزارى، تنها يكى از تشكيلات رسانهاى است كه دولت يا گروههاى بسيار نزديك به آن، مالكيت يا كنترل آن را بر عهده دارند. طى دهه 1980 مالزى هم مانند همسايهاش سنگاپور، در اين حوزه كنترل زيادى را اعمال نمود. بازسازى مالكيت رسانهها به دنبال اصلاحيه مطبوعات چاپى در سال 1974، كه خواستار اكثريت داشتن مالكيت محلى در رسانههاى گروهى بود، روزنامهها به بازسازى ساختار مالكيت و نسبت سهام خود اقدام نمودند، و در اين راستا غالباً از يكى از اجزا و عناصر دولت باريسان ـ عمدتاً سازمان ملّى مالاياى متحد (يوامان اُ.) يا انجمن چينىهاى مالزى (ام سى اى) ـ كمك گرفتند. مثلاً انتشارات استار در 1977 توسط هوارن هولدينگ ـ شركت سرمايهگذارى خصوصى ام سى اى ـ خريدارى شد و مجموع سهام حزب به 75درصد رسيد (لنت 1984 ب، ص 28) . شركت كامون تينگ. (Kamunting) درسال 1989 مالتى پرپُز هولدنيگ(Multipurpose Holdings) را که شاخه بدهكار امسىاى بود (مالك شد و در اواخر سال 1989 كنترل انتشارات استار را به چنگ آورد و سهم خود را تا 51 درصد افزايش داد. حالا ديگر لازم بود ميان مالكان جديد و ام سى اى در مورد كنترل تحريريه روزنامه تفاهمى صورت گيرد (بولتن ارتباط جمعى آسيايى، نوامبر ـ دسامبر 1989، ص 4) . يو. ام. ان. اُ. از مدتها پيش درصدد بود انتشارات استار را بخرد و عدهاى از منتقدان معامله سال 1989 را ادامه همان نيت دانستند چون كامون تينگ از قبل با ديم زينالدين وزير دارايى روابطى داشت («كامون تينگ معامله مىكند»، 1989) . مطبوعات گروه نيو استرتيز تايمز و گروه يوتاسان از نظر مالكيت و مديريت به وسيله شبكه پيچيدهاى از شركتها و افراد به يو. ام. ان. اُ. مربوط مىشدند. روزنامههاى ديگر نيز، از جمله نانيانگ سيانگ پائو، سين چو جبيت بوه و تونگ بائو با يو ام ان اُ يا ام. سى. اى پيوندهاى محكمى دارند و سه روزنامه تاميل زبان در سيطره يكى ديگر از شركاى عمده باريسان، يعنى كنگره هنديان مالزيا، قرار دارند. در سال 1983 در مديريت نيو استرتيز تايمز تغييرات گستردهاى پديد آمد و يك رشته انتصابهاى سياسى صورت گرفت. تغييرات هنگامى روى داد كه در مديريت «فليت هولدنيگز» (و شركت يو. ام. ان. اُ.) و بازويش گروه فليت كه مالك نيو استرتيز تايمز بود، تغييرات عمدهاى روى داد. حاصل تغييرات آن شد كه در ژوئيه 1982 هر دو شركت فليت تحت رياست ديم زينالدين، نماينده كداه در پارلمان قرار گرفت. زينالدين در سال 1984 وزير دارايى شد و در بسيارى از سوداهاى رسانهاى و غيررسانهاى دست داشت. نام او و نام موسى هيتم، معاون نخستوزير، به عنوان منابع سياسى و اقتصادى هارينناسيونال، روزنامه باهاسا ـ مالزىزبان كه از ژانويه 1984 داير شدهبود ـ مدام تكرار مىشد. در بازسازى نيو استرتيز تايمز از هفت عضو هيئت مديره، پنج نفر كنار رفتند و هيئت مديره چهار نفرى جديد جاى آنها را گرفت. از اعضاى باقىمانده در هيئت، يكى داتوك يونسالدين، سردبير سابق تان سرى لى سيويى(Tan Sri lee siew yee) بود. يونسالدين دستيار و مشاور تانكو رزالى حمزه وزير دارايى وقت مالزى، بدان سبب در پست هيئت مديره ابقا شد كه با مقاطعهكاران پيوند محكمى داشت. انتصاب دو عضو تازه هيئت مديره، جنبه سياسى داشت. عزت كمالالدين حقوقدانى بود كه پست كوچكى در يو ام ان اُ داشت. برادر او نيز منشى معاون نخستوزير بود. سليم قاسم پزشك و عضو هيئت مديره كى ديسكانت هوس بود. داتوك عثمان هاشم بانكدار نيز در هيئت مديره ديسكانت و فليت هولدنيگز عضويت داشت. دولت مدعى بود اين تغييرات در راستاى ازدياد كارايى بوده، اما منتقدان مىگفتند ماهاتير محمد نخستوزير خواسته است بدين وسيله چهرههاى همدلانهترى را در هيئت تحريريه روزنامه جاسازى كند و بر قدرت و نقش زينالدين بيفزايد. زينالدين در تصميمهاى روزمره نيو استرتيز تايمز مداخله فعال داشت (سيگال segal / 1982). ارتباط روزنامهها با دولت و نخبگان حزب حاكم مستلزم ارتباطگيرى با تعدادى از شركتهاى داخلى و فراملّى بود. براى مثال نشنال اكو، و شين مين ديلى نيوز در ماليكت تان كونسوان، رئيس ام سى اى بود كه قبل از توقيف شدن به اتهام فساد، در دهه 1980، صدها شركت را مالك بود كه در زمينههاى مختلف، از جمله نجات كشتيها، مستغلات، سرمايهگذارى، كشت و صنعت، هتل، قمارخانه، تجارت، ماليه و كشتيرانى فعاليت داشتند(9) . رياست هيئت اجرايى مالتى پرپُز هولدنيگز، يك مجموعه متنوع و گسترده، و يكى از واحدهاى سرمايهگذارى ام سى اى، كه با فيكام پى ال سى پيوندهايى داشت، با تان بود. فيكام 50 شعبه در اروپا داشت و در ساخت ابزارهاى علمى و ويدئويى فعاليت مىكرد. اما درهم تنيدگى دولت و شركتهاى بزرگ در هيچ كجا به پاى نيو استرتيز تايمز نمىرسد. گروه فليت، شركت مادر نيو استرتيز تايمز، ابتدا به منظور خارج كردن رسانههاى چاپى از كنترل چينىها و خارجيان به وجود آمد. در سال 1972 شركت 6/14 ميليون دلار آمريكا بابت 80 درصد سهام نيو استرتيز تايمز پرداخت كرد و آن را از استرتيز تايمز سنگاپور خريد. 20 درصد بقيه هم در سال 1983 توسط دازا، شركت متعلق به زينالدين خريدارى شد. دازا اين سهام را به نيابت فليت خريد. سال بعد فليت، دازا را خريد و چنين شايع شد كه نيو استرتيز تايمز با استفاده از پولهاى خود سهام خويش را خريدارى كرده است ـ كه اين در واقع نقض ماده 67 قانون شركتها بود (سى وارد SEAWARD / a1987) . تا اواخر دهه 1980، گروه فليت و نيو استرتيز تايمز از طريق مالكيت 150 شركت مخابراتى، روابط عمومى، مجله، كامپيوتر، ترابرى، تأسيسات تفريحى ساحلى، هتل، بيمه، توسعه و بانكدارى به هم پيوند خوردند. فليت تنها در سال 1987 اقدام به خريد مجموعه مرلين هتل كوالالامپور كرد كه 110 ميليون دلار ارزش معامله بود، و سهام خود را در نخستين تلويزيون خصوصى مالزى تلويزيون 3 (TV-3) به 70درصد افزايش داد. سيستم تلويزيون مالزيا، شركت مادر تلويزيون 3 در 1988، 22 درصد سهام كولد استوريج مالزى را خريدارى كرد. 10 درصد از سهام كولد استوريج نيز به گروه مطبوعاتى نيو استرتيز تايمز تعلق گرفت. مديران صندوقهاى خارجى از اين معامله به خشم آمدند و گفتند اس تى ام هيچ وجه اشتراكى با كولد استوريج كه شركت سازنده، توزيعكننده و فروشنده مواد و فراوردههاى غذايى است، ندارد (سى وارد، b 1988، ص 67) . ابر تيرهاى بر بسيارى از فعاليتهاى فليت سايه افكند كه تا حدى به دليل ارتباط ديم با گروه بود. فليت به نفع دولت ماهاتير در روزنامه دخل و تصرف مىكرد، نحوه خريد گروه نيز علت ديگر اين مشكل بود. نقش ديم در رسانهها، فعاليت اقتصادى و دولت در دهه 1980 نقشى بحثانگيز بوده است. ديم به عنوان نامزد يو ام ان اُ رئيس فليت و به نوبت رئيس نيو استرتيز تايمز، تلويزيون 3، گروه مالكان هتل يعنى فابر مرلين بود. به عنوان نامزد دولت، رئيس پر ملابى اچ دى بود. علاوه بر اينها، او و شركتهاى تحت كنترل خانوادهاش در عمليات مربوط به زمين، صنعت، كشت و صنعت و بانكدارى دست داشتند. يو اى پى، بنگاه معاملات زمين و مسكن كه در نوع خود بزرگترين شركت محسوب مىشد، از دارایيهاى شخصى او بود. يو اى پى 36 درصد زنجيره سينمايى برادران شاو را نيز در تملك داشت. در سال 1984 كل دارایيهاى ديم در فهرست شركتهاى بورس سهام به 151 ميليون دلار آمريكا بالغ مىشد. اما برآورد مىشد كه مجموع داراييهايش به 259 ميليون دلار برسد («سلطان خجل كابينه» cabinet shy Tycoon، 1984) . سؤالاتى در رابطه با ارتباطهاى ديم و ماهاتير محمد و نيز قرار گرفتن او در پستهاى مولد ثروت، قدرت و دارايى مطرح گرديد. يكى از صاحبنظران نوشت: ديم در پست وزرات دارايى «آنچنان آلوده خواستها و معاملات تجارى شخصى و غيرقانونى شد كه اصلاحات ادارى و سياستگذارى او در بوته ابهام باقى ماند» (سى وارد، a 1988، ص 52) . رسانههاى مالزى كه اكثر در مالكيت هواداران حزب حاكماند بسيارى از اين مباحث را ناشنيده گرفتند و هر خبرنگار خارجى كه قصد گزارش اين مسائل را داشت اخراج گرديد. سالهاى سال رسانههاى مطبوعاتى استرتيز تايمز متهم بودند كه بلندگوى دولتند و به مخالفان دولت فرصت ابراز نظر نمىدهند. اين امر هنگامى كاملاً بديهى شد كه دسته رازالى رهبرى ماهاتير محمد را به مبارزه طلبيد، ولى نتوانست نظر خود را از طريق مطبوعات به گوش مردم برساند. سردبير نيو استرتيز تايمز، منير محمد، در 1986 ديدگاه هيئت حاكمه را بهخوبى بيان كرده است: مىدانم كه ما به طرفدارى از دولت، محافظهكارى و كتمان حقايق مشهور شدهايم. اما ما نمىتوانيم با احساسات مردم بازى كنيم يا هشدارهاى بيهوده بدهيم. ما به جاى ضربهزدن به اساس كشور، در ساختن آن نقش داريم («نبرد بهخاطر خوانندگان انگليسى مالزى»، 1986) عمليات سوداگرانه فليت نيز همه را مظنون كرد. گفته مىشد فساد و فعاليتهاى غيرقانونى فليت در شكل ارسال مخفيانه پول به خارج و موارد پيش گفته، خريد سهام نيو استرتيز تايمز با پولهاى نيو استرتيز تايمز بوده است. گروه فليت در سالهاى 1986 - 87 از طريق فروش املاك، با مساعدههاى كوتاه مدت از پولهاى فراوان نيو استرتيز تايمز، مبلغ 198 ميليون دلار مالزى به چنگ آورد (سى وارد، b 1987، ص 59) . قانونگذارى و محدوديتهاى مطبوعات بسيارى از قوانين مطبوعات در دهه 1980، مكّملى بر زرادخانه از پيش موجود قوانين مطبوعات بود كه ماهاتير محمد به يارى آن مطبوعات را كنترل مىكرد. قانون بنيادين نشر و چاپ، يعنى قانون مطبوعات و انتشارات چاپى (پى پى پى آ = PPPA) در 1984 و 1987 اصلاح شد. قانون امور محرمانه و قانون پخش نيز به ترتيب در سالهاى 1986 و 1987 تقويت گرديدند. اصلاحيه 1984 پى پى پى آ كه به منزله تهديد تعرضآميزى به آزادى مطبوعات تلقى شد مطبوعات و انتشارات محلى و خارجى را از نشر مطالب توهينآميز به اصول مالزيايى منع مىكرد. به موجب اصلاحيه، مسئوليت مطالبى كه در مالزى منتشر مىگردد با چاپكنندگان است. اصلاحيه مىافزايد كه اگر يك نشريه خارجى به نظم عمومى، اخلاق، امنيت، روابط با هر دولت يا كشور خارجى، منافع ملّى يا عمومى پيشداورى داشته باشد مىتوان جلو نشر آن را گرفت. ناشران خارجى بايد قبل از پخش مطالب منتشره خويش در مالزى، سپردهاى نزد دولت مالزى بسپارند و چنانچه مقررات دولتى مالزى رعايت نشود اين سپرده ضبط خواهد شد (لنت 1989) . اصلاحيه مزبور موجب انسجام قانونهاى قبلى مطبوعات: پى پى پى آ 1948 (تجديدنظر شده در 1971) ؛ قانون كنترل مطالب چاپ شده وارداتى 1985 (تجديدنظر شده در 1972) ؛ و ماده 22 قانون امنيت داخلى گرديد و اعتراضهايى را به دنبال آورد. منتقدان، حتى افراد هوادار ديدگاههاى دولت مىگفتند اين نوع انسجام به معنى نقض قانون اساسى و گاهى به سوى حكومت خودكامه است. آنها نيازى به قانونگذارى بيشتر نمىديدند و معتقد بودند قوانين 1948 و 1958 به قدر كافى كارايى دارند (كلد، b 1984) . اندكى قبل از تصويب اصلاحيه 1984، دولت قانون امور محرمانه را نيز به نحوى اصلاح كرد كه باعث مرعوب شدن مطبوعات گرديد. به موجب اصلاحيه مزبور مقامهاى دولتى موظف بودند به محض آگاهى از اينكه كسى به اطلاعات طبقهبندى شده نزديك شده است به پليس گزارش دهند. مقاماتى كه در اين امر قصور ورزند به حبس تا 5 سال محكوم خواهند شد. در تعريف محرمانه گفته شده است: هر نوع اطلاعاتى كه به طور محرمانه از سوى يك مقام دولتى در اختيار مقام ديگر گذاشته شده باشد و يا كسى به خاطر مقامش در دستگاههاى دولتى كسب كرده باشد. ارتباط با يك «عامل خارجى» موجب مىشود كه فرد تحت پيگرد قانونى قرار گيرد، اعم از اينكه اطلاعاتى به او داده باشد يا نداده باشد. حداكثر مجازات اين جرم 7 سال حبس يا 10 هزار دلار جريمه است. مخالفان اين قانون مىگويند عبارتبندى قانون طورى است كه موجب محدوديت دسترسى به اطلاعات مىگردد ولو اينكه امنيت ملّى در خطر نباشد و بنابراين ديوانسالارى مىتواند با توسل به حربه اين قانون اقدام به سوء استفاده نمايد. قانون امور محرمانه و اصلاحيههايش دوبار در 1985 عليه روزنامهنگاران به كار گرفته شدند. اصلاحيه سال 1987 پى پى پى آ به وزير كشور اختيار تام مىدهد تا از نشر يا ورود هر نوع مطلب چاپى «كه احتمال خطرى را براى افكار عمومى دارد» جلوگيرى كند و براى «چاپ بدخواهانه اخبار نادرست» مجازاتهاى سنگينى در نظر گرفته است. تغيير در قانون پخش به وزير اطلاعات اختيارات تام داده است تا همه برنامههاى راديو تلويزيون را زير نظر بگيرد و مطمئن شود كه «با سياست دولت انطباق دارند». دولت ماهاتير محمد مطبوعات را در چند مورد سركوب كرد: در 1983 نشريه ماهانه نادىانسان را به جرم چاپ مقالاتى عليه روابط ديپلماتيك مالزى و همسايگان توقيف نمود؛ ناشر و سردبير وطن را توقيف و زندانى كرد؛ توزيع وال استريت ژورنال آسيا را به مدت سه ماه در سال 1986 قدغن ساخت، چون مقالاتى در مورد فساد بانكى و سوء مديريت اقتصادى دولت نگاشته بود؛ از اكتبر 1987 تا مارس 1988 استار، وطن، سين چو جيت پوه را به خاطر دامن زدن به اختلافات نژادى توقيف نمود. موارد ديگرى از سانسور يا اقدام به سانسور وجود داشته كه بحثانگيزتر از همه تلاش در منع انتشار اخبار مربوط به رسوايى مالى بومى پوترا مالزيا فينانس به مبلغ يك ميليارد دلار آمريكا بود. قوانين پارلمانى متعدد و ساير سياستگذاريها محدوديتهايى را در مالزى ايجاد كرده است. براى مثال، حقوق بنيادين مذكور در قانون اساسى را مشروط يا تعديل كردهاند و در اين راه يكهزار اصلاحيه قانون اساسى، پارلمانى، قدرت اضطرارى و اقدامات دولتى تصويب شده است. از اينها كه بگذريم، قوانين متعدد مربوط به اعلام وضع فوقالعاده كه در خلال بحرانها به تصويب رسيده هنوز به قوت خود باقى مانده است، از آن جملهاند قوانين خشنى چون قانون امنيت داخلى، مقررات اختيارات ضرورى، قانون اجتماعات 1981 (اصلاح شده در 1982) ؛ قانون دانشگاهها و دانشكدهها (لنت، a 1984 ، 1989) . جمع بندى بازسازى و طراحى مجدد زيربناى اقتصادى و سياسى مالزى در دهه 1980 بهرغم ادعاهاى استراتژيستهاى توسعه، عمدتاً به سود داراها و به زيان نادارها تمام شد. سياست صنعتى شدن صادرات، قدرت زيادى را در دستهاى نخبگان سياسى و اقتصادى قرارداد، نخبگانى كه عمدتاً به حزب حاكم وابسته بودند و حزب حاكم نيز قدرت تقريباً انحصارى خود را بر همه بخشها اعمال نمود. ساير سياستها نيز بطور جنبى به رده فوقانى جامعه كمك كردند. برنامههاى خصوصىسازى عمدتاً به معناى آن بود كه مالكيت از دست دولت به دست مجموعهها و شركتهاى داخلى يا بينالمللى افتاده، ضمن اينكه تحول يك جامعه اطلاعاتى بيش از آنكه به نفع تودهها باشد به سود شركتهاى بزرگ بوده است. صنايع در حال رشد مخابراتى و كامپيوترى به نوبه خود در انحصار اقليتى انگشتشمار از افراد و گروهها قرار گرفت. در رابطه با ورود شتابزده مالزى به عصر اطلاعات مسايل چندى مطرح شده است، از جمله نبود يك برنامه دقيقاً تعريف شده سياستگذارى تله ماتيك؛ اينكه قابليت دولت در امر استفاده از كامپيوتر به منظور كنترل اطلاعات - يا دخل و تصرف در آن - به سود اقليت ممتاز تمام شده است؛ پذيرش نفوذ و تأثير فرهنگ غربى؛ و مبارزه گروههاى نخبه رقيب براى كنترل تودهها، به جاى تلاش هماهنگ براى ارتقاى تودههاى مبارز.
+ نوشته شده در سه شنبه ۶ تیر ۱۳۹۱ ساعت 17:15 توسط مهدی مشهدی
|