تاملاتی در باب تاریخ هنر و جامعه شناسی هنر
تاریخ اجتماعی هنر اثر آرنولد هاوزر،تنها کتاب در نوع خود است که تمامی تاریخ هنر را از دیدگاه نئو مارکسیستی تحلیل کرده است.جانسون نیز در تاریخ هنر نوع غیرمارکسیستی همان تاریخ و تحلیلهای زیادی از شرایط اجتماعی همزمان با تحولات هنری را ارائه کرده است.دیگران نیز چنین کوششهایی کردهاند،مانند هربرت رید در تاریخ مختصر نقاشی مدرن و اثر دیگرش دربارهی مجسمهسازی مدرن،که تحلیل خوبی از طلوع و ظهور مدرنیسم هنری ارائه میکند.مشکل آثار از نوع هاوزر در این است که تعداد تقریبا بینهایت فرضیه در این اثر وجود دارد که اثبات یا رد هریک از آنها مستلزم بیش از یک پژوهش است.چنین کوششهایی موجه هستند،امّا به این شرط که فرصت کافی برای آزمون فرضیههای متعدد در بین باشد.اما صرف اینکه دامنهی کار بسیار وسیع است به خودیخود مانع از این نمیشود که«از نظریات تحمیلی به دور»باشد.«نظریات تحمیلی»در پژوهش به معنای پیشداوری و قبول فرضیههای پژوهش بدون آزمون کافی است،که در هرگونه پژوهش از کوچک تا بزرگ ممکن است اتفاق بیفتد.از سوی دیگر،کوششهای از نوع هاوزر متأثر از همان«فراروایتهای» مورد نقد لیوتار و دیگر پستمدرنیستهاست.آنچه که امروزه منتفی شده است نظریهی مارکسیستی هاوزر است،با اینکه اثر او حاوی بسیاری نکات موجه نیز هست.اصولا رشتهی تخصصی تاریخ هنر امروزه به صورت«تاریخ هنر نوین» (new art history) درآمده است،به این معنا که هنر صرف نبوده بلکه هنر و تاریخ آن در بسترهای اجتماعی تحلیل و ارائه میشود.منتهای مراتب،در اکثر موارد،پروژههای پژوهشی در تاریخ هنر نوین محدود بوده و کمتر به تمامی طول تاریخ هنر میپردازند
یافتههای جامعهشناختی هنر چه تأثیری بر خود هنر دارند؟
جامعهشناسی هنر،ابعاد متعدد هنر به مثابهی یک پدیدهی اجتماعی را بررسی میکند،و اگر چنانچه تعدد و تنوع هنرها را نیز در نظر بگیریم،ملاحظه میشود که موضوعات بسیار گستردهای را تحت مطالعه و پژوهش قرار میدهد.پس میتوان دید که بسیاری از وجوه بسیاری از هنرها میتواند از نتایج و یافتههای جامعهشناسی هنر بهرهمند شود.در سطح مدیریت کلان هنر در جامعه مسلما سؤالهای بیشمار نیاز به پاسخ دارد پیش از آنکه بتوان به سیاستگذاریهای مناسب هنری و فرهنگی دستیافت،و جامعهشناسی هنر بیش از هرتخصص دیگری توانایی پاسخگویی به این پرسشها را داراست.
اگر چنانچه معنویت را به عنوان روح و جوهرهی اهداف اجتماعی خود و هدف غائی همهی کوششهای خود در راه توسعهی اجتماعی(که شامل توسعهی فرهنگی،اقتصادی،سیاسی و غیره نیز میشود)در نظر بگیریم،بدیهی است که هنر یکی از وجوه عمدهی معنویت و نیازمند بذل توجه به اعتلای هرچه بیشتر آن در جامعه است.و اگر از خود بپرسیم:«در نهایت،بزرگترین دستاورد فرهنگ جامعهی ایرانی طی چند هزار سال تاریخ این سرزمین چیست؟»باید بگوییم:«معنویت»و«معرفت».
اگر این پاسخ را بپذیریم،در این صورت،اولا،تجلی معنویت و معرفت را،هم در سطح جامعه و فرهنگ آن جامعه،و هم در سطح فردفرد اعضای جامعه،انتظار داریم.یعنی انتظار میرود هم جامعه و هم زندگی فردی،تواءما سرشار از رفاه مادی و سرشار از معنویت و انسانیت باشد.و در این صورت، تجلی معنویت و معرفت در رفتارهای فردفرد آحاد جامعه انتظار میرود.
البته همهی اینها از واضحات است،اما آنچه در اینجا مهم است،یک کانسپت«(مفهوم»)کلیدی در جامعهشناسی،یعنی«سازمان اجتماعی» (social organization) است.به عبارت دیگر،آنچه حائز اهمیت میگردد سازماندهی آنچنان محیط زندگی اجتماعی است که ضمانتکنندهی حضور هرچه بیشتر معرفت و معنویت و انسانیت در جامعه در کنار رفاه مادی باشد،و رفتاها و متابعت از هنجارهای مناسب اجتماعی را به وسیلهی ایجاد روحیهی متناسب با زندگی اجتماعی،ممکن،ترغیب،و تضمین کند.این،چالش فراروی همهی جوامع در طول تاریخ بوده و هست،و لازمهی آن در وهلهی نخست سطح دانش بالای اجتماعی است که در علوم امروز به صورت بسیار گسترده موجود است.هنر واقعی، در«ترجمه»ی اخلاق به سازمان مناسب اجتماعی است،و الاّ درس اخلاق را همه میدانند.چالش بزرگ برای همهی جوامع،سازماندهی اجتماعی است برای عصر حاضر،برای امروز.اگر جامعه و فرهنگ ایرانی دارای دستاوردهای بالای معنوی است،پس تجلی آنها را در همهی وجوه زندگی اجتماعی از انتظارات است.
ثانیا،هنر،تجلی معرفت و معنویت،و در عین حال ابزار و وسیلهی گسترش آن در جامعه و در طول تاریخ است.بنابراین،حضور هرچه پررنگتر و گستردهتر هنر در جامعه،و در زندگی اجتماعی و فردی از ضروریات است.ایجاد دسترسی هرچه وسیعتر آحاد جامعه به هنر در غنای معنویت و معرفت در زندگی آنان نقش حیاتی دارد.جامعهشناسی هنر به خوبی میتواند در شناخت بهتر ابعاد متعدد هنر و آنچه در بالا گفته شد،و به طور کلی،بهبود شرایط تولید هنری و خلق آثار هنری و ارتقأ منزلت هنر و هنرمند ما را یاری کند.
آیا آموزش هنر میتواند از یافتههای جامعهشناسی هنر بهره گیرد؟چگونه؟
پاسخ به این سؤال به دلایلی که در بالا آمد در همهی رشتههای هنری مثبت است.جامعهشناسی هنر هم به طور کلی در زمینهی خلاقیت به عنوان اساس همهی آموزشها و به ویژه آموزش هنر میتواند مسائل زیادی را روشن سازد،و هم در رابطه با ابعاد متعدد هنرهای گوناگون.
به عنوان مثال،رشتهی گرافیک(ارتباطات تصویری)نیازمند درک کافی از نقش اجتماعی ارتباطات جمعی و فردی است.در یکی از دانشگاههایی که نگارنده در آن تدریس کرده است،اصولا رشتهی گرافیک در گروه تبلیغات یا آگهیهای بازرگانی (advertising) تدریس میشود که یکی از تخصصهای بازاریابی و آن نیز یکی از گرایشهای رشتهی مدیریت بازرگانی است و نه یک رشتهی هنری.
منبع : ترجمه های خانم سیمین دانشور