سلام

جناب آقای دکتر رحمتی از زحمات شما در این مدت کوتاه که به ما اثبات شده کمال تشکر را داریم.

مطلبی میخواستم عرض کنم دوستی در جلسه اول کلاس در حضور جناب آقای دکتر رحمتی شعری از سهراب خواند با عنوان چشمها را باید شست. و پس از آن صحبت های دلگرم کننده اقای دکتر رحمتی بود که نگرش ما را نسبت به این که چه خواهیم کرد و چگونه خواهد شد و طور دیگر نگریستن را گوش زد نمود. روزی زن و شوهری داخل منزل خود کنار پنجره نشسته بودند و در حال چای خوردن بودند که همسایه را دیدند لباسهای شسته شده خود را پهن می کرد زن به همسر خود گفت این همسایه لباس شستن بلد نیست ببین همینطور کثیف لباسها را دارد پهن می کند شوهر نگاهی کرد و چیزی نگفت این قضیه چند بار تکرار شد و هر دفعه زن خانه تاکید می کرد که همسایه زن بی سلیقه ای است و هنری ندارد. روز بعد به همسرش گفت آخر این همسایه نحوه شستن لباس را یاد گرفت ببین الان چقدر تمیز شده. شوهر لبخندی زد و گفت خیر من امروز کمی زودتر بیدار شدم و شیشه های خانه مان را تمیز کردم و آن لباسها حالا واقعی تر دیده می شوند. نتیجه اینکه ما هم باید واقع بین می بودیم زود قضاوت نمی کردیم حسن این قضاوت ما یادآوری جناب آقای دکتر رحمتی بود که ما را به خودمان آورد. از ایشان کمال تشکر را داریم.