مـقـدمـه عـلم روابـط بـيـن المـلل 5
زمينه هاى مساعدى براى اين طرح ايتاليا، در اين برهه زمانى ، وجود داشت . امتيازاتى كه (پير لاوال )، وزير امور خارجه فرانسه ، بر سر مساءله مستعمراتى به ايتاليا داده بود، به همراه گـذشـتـهـاى مـستعمراتى انگلستان ، شرايط مناسبى را براى اين گونه اتحادها فراهم ساخت . بـعـلاوه ، تـمـايـلات هـيتلر در سال 1934، يك خطر جدى براى وعده هاى پيشين موسولينى به مـلت ايـتـاليـا مـحـسـوب مـى شـد. در ايـن سـال ، طـرفـداران هـيـتـلر در اتـريـش ، مـوجـب قـتـل (دلفـوس )، نـخـسـت وزيـر سـوسـيال مسيحى آن كشور، شدند. نازيها طى شورشى ، هدف اساسى خود را تحقق رؤ ياى ديرينه (آنشلوس ) اعلام كردند و هيتلر از آن حمايت كرد. در صورت عملى شدن اين آرمان ، دولت ايتاليا در مرزهاى خود با دولتى بزرگ از ژرمن تبارها مواجه مى شد كه تمايلات توسعه طلبانه اش ، ممكن بود دامن ايتاليا را نيز بگيرد. از اين رو، بستر و شرايط مساعد و مناسبى براى ايجاد جبهه استرزا به وجود آمده بود.(80)
شـايـد تفاوتى بين سرانجام پيمان چهار جانبه و جبهه استرزا نتوان مشاهده كرد. اين پيمان با دو اقـدام ، يـكـى از سوى انگلستان و ديگرى از جانب ايتاليا، با شكست رو به رو شد. محافظه كـاران حـاكـم بـر انـگـلستان كه سياست مماشات و مدارا را با دولتهاى متجاوز در پيش گرفته بودند، وارد مذاكره با رهبران آلمان جهت تحديد نيروى دريايى آلمان شدند. مذاكرات انگلستان و آلمـان كـه از چـهارم ژوئن 1935 شروع شد در تاريخ هجده همين ماه به نتيجه رسيد. دو كشور توافق كردند كه نيروى دريايى آلمان در حد 35 درصد ناوگان دريايى انگلستان محدود شود، هـر چـنـد زيـر دريـاييهاى دو كشور مى توانست در حد مساوى قرار گيرد. اين امر، بر سياستهاى هـيـتـلر مبنى بر لغو معاهده ورساى و تجديد نظر در قراردادهاى بين المللى ، صحه مى گذاشت كه سرانجام آن نيز در تعارض با مفاد جبهه استرزا بود.(81) اقدام دولت ايتاليا در حـمـله بـه اتـيـوپـى (حـبـشـه )، نـيـز مـتـضـمـن نـقـض پـيـمـان اسـتـرزا بـود كـه در زيـر بـه تفصيل خواهد آمد.
حـمـله بـه حـبـشـه (اتـيـوپـى ) 1935: لشـكـر كـشـى ايـتـاليـا بـه حـبـشـه در سـال 1935؛ بـا مـلاحـظـه زمـيـنـه هـاى مـنـاسـبـى انـجـام گـرفـت . مـوسـوليـنـى بـراى نـيـل بـه مـطـامـع مستعمراتى خود، امتيازاتى از فرانسه و انگلستان گرفته بود و در مذاكرات (پـيـر لاوال )، وزيـر خـارجـه فـرانـسـه ، بـا مـوسـوليـنـى ، مـخـالفـتـى بـا اشغال و تصرف اتيوپى توسط ايتاليا مشاهده نشده بود؛ چنانچه اين رويه ، سياستهاى هيتلر را نـيـز بـه مـوفـقيت مقرون ساخته بود و موسولينى احساس مى كرد كه هر چه زودتر بايد از نـمـد، كـلاهـى ساخت . بعلاوه ، مى توان به صنعت نوپاى ايتاليا اشاره كرد كه با برداشتى جـبـرگـرايـانـه ، مـسـتـلزم سـيـاسـتـهـاى امـپـريـاليـسـتـى بـوده اسـت . پـويـايـى صـنـعـتى در مـراحل نخستين خود، نياز به صدور سرمايه و كالا و دستيابى آسان و مداوم به مواد خام ارزان و بازار فروش محصولات صنعتى دارد. چنين نيازمنديهايى تنها از طريق داشتن مستعمرات برطرف مـى شـد. در راسـتـاى چـنـيـن نـگـرشـى ، حـمـله بـه اتـيـوپـى انـجـام گرفت . البته برخى از تحليلگران به ماجراجوييهاى يك رهبر كاريزماتيك در يك نظام توتاليتر اشاره مى كنند. اين رهـبـر بـراى حـفـظ اطـاعـت پـيـروان و در صـحـنـه نـگـه داشتن آنها، هر روز به ماجرايى جديد و پـرمخاطره دست مى زد تا بهانه اى گردد كه پيروانش همچون پروانه به دور اين شمع حلقه زنـنـد.(82) روى هـم رفـتـه ، عـمـليـات نـظـامـى ايـتـاليـا بـا در نـظـر گـرفـتـن عوامل و جنبه هاى مختلفى به مرحله اجرا درآمد.
27
بـهـانـه لازم ، از قـبـل مـهـيـا شده بود. در سال 1934، طى يك برخورد مرزى بين سربازان دو كـشـور در نـاحـيه (اووال اووال )، در مرز سومالى لند ـ به عنوان مستعمره ايتاليا ـ و اتيوپى ، حـدود شـصـت نـفـر از سربازان ايتاليايى از پاى درآمدند. قواى نظامى ايتاليا به تدريج از طـريق درياى مديترانه به خاك اتيوپى اعزام شدند و نفوذ در خاك اتيوپى را آغاز كردند. اين عمل توانست احساسات ناسيوناليستى داخلى ايتاليا را ارضا نموده و خاطره تلخ شكست ايتاليا در سـال 1896 در جـنگ (آدوا) در مورد تصرف اتيوپى را جبران كند. جنگ بدون اعلان رسمى در سـال 1935 آغـاز شـد و سـال بـعـد، آديـس آبـابـا، پـايـتـخـت اتيوپى ، به تصرف درآمد. با فـروپـاشـى حـكـومـت (هـايـله سـلاسـى )، امـپـراتـور حـبـشـه ، ويـكـتـور امـانـوئل سوم به عنوان پادشاه ايتاليا و امپراتور حبشه معرفى گرديد.(83) بدين سـان ، يـك قـدرت مـعـظـم بـدون اعـتـنـا بـه مـيـثـاق جـامـعـه مـلل و خـواسـت جـامـعـه جـهـانـى ، بـه تـجـاوز و اشـغـال يـك كـشـور مستقل اقدام كرد؛ اقدامى كه پيامدهاى قابل ملاحظه اى داشت كه شمه اى از آنها در پى خواهد آمد.
نـخـسـت بـايـد بـه اقـدامـات جـامـعـه مـلل اشـاره كـرد. شـوراى اجرايى جامعه ملل ، ضمن محكوم كردن عمليات نظامى ايتاليا در حبشه ، آن كشور را متجاوز خواند و دست به تحريم اقتصادى و تسليحاتى عليه دولت ايتاليا زد؛ البته ايـن تـحـريـم شـامـل نـفـت نـمـى شـد. دولت انـگـليـس نـيـز تـهـديـد كـرد كـه كـانال سوئز را به روى ناوگان دريايى ايتاليا خواهد بست ؛ امّا از ترس همگانى شدن جنگ ، از چـنـيـن كـارى امـتـنـاع ورزيـد. مـوفـقـيـت اقـدامـات جـامـعـه مـلل ، بطور كامل به اراده دولتهاى عضو و غير عضو بستگى داشت . در اين ميان ، دولت آلمان ، ضـمـن پـشـتـيـبـانـى از خـواسـتـه ايـتـاليـا، تـشـكـيـل امـپـراتـورى ايـتـاليـا و حـبـشـه را در سـال 1936 بـه رسـمـيـت شـنـاخـت . هـيـچ مـكـانـيـسـمـى بـراى نـظـارت و كـنـتـرل سـيـاسـتـهـا و رويـه هـاى سـايـر دولتـهـا وجـود نـداشـت . بـديـن تـرتـيـب ، جـامـعـه مـلل در سـال 1936، پايان و لغو تحريم عليه ايتاليا را اعلام داشت . اين آزمايش سخت و مهمى بـراى سـازمـان نـگـهـدارنـده صـلح و امـنـيـت دسـتـه جـمـعـى بـود كـه جـامـعـه مـلل نـتـوانـسـت از آن سـرافـراز بـيـرون آيـد. از ايـن جـهـت ، پـيـامـد قابل توجه تجاوز ايتاليا، شكست ترتيبات حفظ صلح جهانى بود.(84)
نـتـيـجـه مـؤ ثـر ديـگـر ايـن جـنـگ ، تـشـكـيـل جـبـهه فاشيست بود. حمايتهاى هيتلر از برنامه هاى مـوسـوليـنـى ، ايـن دو رهـبـر را بـه هـم نـزديـك كـرد و آنـان تا حدودى يكديگر را درك كردند. مـوسـولينى متوجه شد كه هيتلر نه تنها هيچ خطرى براى ايتاليا محسوب نمى شود، بلكه مى تـوان بـه عـنـوان يـك دوسـت و مـتـحـد، روى او حـسـاب كـرد. ايـن تـفـاهـم و هـمـكـارى در سال بعد، يعنى 1937، به صورت جبهه متحد فاشيست يا (پيمان ضد كمينترن ) كه سه محور (رُم ـ بـرلن ـ تـوكيو) را در بر مى گرفت ، آشكار شد. ژاپن ، ايتاليا و آلمان با اين پيمان ، ائتلاف نوين بين المللى را پى ريزى كردند.
جـنـگ داخـلى اسـپـانـيـا: جـنگ داخلى اسپانيا، نمود كوچكى از جنگ جهانى دوم به شمار مى آيد. به تـعـبـيـرى مـى تـوان گـفـت كه اين جنگ ، يك نقاشى مينياتورى از جنگ جهانى دوم بود. سه جبهه ايـدئولوژيـك فـاشـيـسم ، كمونيسم و ليبراليسم (صاحبان دموكراسى ) در جنگ داخلى اسپانيا، هـمـانند جنگ جهانى دوّم ، در برابر هم قرار داشتند و پيروزى هر يك مى توانست اميدهايى براى پيروزى بزرگ در آينده نشان دهد.
آغـاز جـنـگ داخـلى : اسـپـانـيـا در دهه هاى اوليه قرن بيستم در مرحله نيمه فئودالى قرار داشت . سـيـسـتـم سـيـاسـى سـلطـنـتـى ، بـه دور از سـنـتـهـاى دمـوكـراتـيـك ، هنوز به شيوه استبدادى ، اِعـمـال قـدرت مـى كـرد. نـظـامـيـان در سـيـاسـت و حـكومت بشدت مداخله مى كردند؛ بگونه اى كه ژنـرال (پـريـمـود وريـورا) از سال 1923 تا 1930 قدرت را در قبضه خويش داشت . تجزيه طـلبـى ، فـشـار و اخـتـنـاق ، فـقـر عـمـومـى و آشـوب سـيـاسـى حـدود ده سـال اسـپـانـيـا را تـحـت فـشـار قـرار داده بـود. چـنـيـن وضـعـيـت غـيـر قـابـل تـحـمـلى ، سـرانـجـام ، در سـال 1931 بـه تـغـيـيـر رژيـم سـيـاسـى مـنـجر شد. در اين سـال ، بـا يـك تـحـوّل اجـتـمـاعـى ـ سياسى آرام ، نظام سلطنت ملغى شد و جمهورى اسپانيا اعلام گـرديـد. رژيـم جديد با در پيش گرفتن اصلاحات ارضى ، ملى كردن دارايى كليساها، اعطاى خـود مـخـتـارى بـه مـنـاطـق خواهان استقلال ، جدايى دين از سياست و اصلاحات در ارتش ، مجموعه سـلطـنـت طـلبان ، روحانيون كاتوليك ، افسران ارتش ، ملاكين و فئودالها و ناراضيان از رژيم جـمـهـورى را در صـفـى واحـد قـرار داد. سـال 1936 م ، سـال سـرنـوشـت سـاز بـود. جـمـهـوريخواهان متشكل از سوسياليستها، كمونيستها، آنارشيستها و سـنديكاليستها، (جبهه خلق و مردمى ) را تشكيل داده و در انتخابات عمومى به پيروزى رسيدند. اصـلاحـات راديـكـالتر جبهه خلق ، موجب نارضايتى بيشتر گرديد و همين امر، زمينه شورش را فراهم كرد. شورش نظاميان ، مدخلى بر جنگ داخلى اسپانيا بود.(85)
28
نـظـامـيـان اسـپـانـيـايـى مـسـتـقـر در مـراكـش بـه فـرمـانـدهـى (ژنرال فرانسيسكو فرانكو) دست به شورش زده ، توسط ناوگان دريايى ايتاليا در درياى مـديـتـرانـه ، بـه خـاك اسـپـانـيا منتقل شدند. اين نظاميان شورشى ، در (بورگس )، دولت موقت تـشـكـيـل داده و جـنـگ داخـلى گـسـتـرده اى را بـا جمهوريخواهان آغاز كردند. حمايتهاى بى شائبه دولتـهـاى فـاشيست ايتاليا و آلمان از نظاميان شورشى ، جنگ را به عرصه مداخلات قدرتهاى بـزرگ تـبـديـل كـرد. از ايـن رو، بررسى سياست قدرتهاى بزرگ كه سه جبهه ايدئولوژيك (فـاشـيـسـم )، (كـمـونـيـسـم ) و (ليـبـراليـسـم ) را تـشـكـيـل مـى دادنـد، از اهـمـيت برخوردار است .(86)
سـيـاسـت دولتـهـاى ايـتـاليـا و آلمـان در قـبـال جـنـگ داخـلى اسـپـانـيـا: دولت ايـتـاليا از سالها قبل با نظاميان ناراضى و ناسيوناليستهاى افراطى ، روابط مخفى داشت و آنها را به مخالفت تـشـويـق مـى كـرد. پـس از آغـاز شـورش نـظـامـيـان در مـراكـش ، ايـن دولت ، بـا انـتـقـال نـظـامـيـان شـورشـى تـوسـط نـاوگـان دريـايـى مـسـتـقـر در مـديترانه از طريق تنگه جـبـل الطـارق بـه خـاك اسـپـانـيـا، بـيـشـتـريـن كـمـك را بـه آنـهـا كـرد. آنگاه با اعزام داوطلب و ارسـال تـسليحات و كمكهاى اقتصادى به حمايت سخت از مخالفان جمهورى ـ كه اغلب آنها داراى عـقـايد دست راستى افراطى بودند ـ پرداخت . دولت آلمان نيز، عرصه پيكار اسپانيا را ميدانى مـنـاسـب بـراى آزمـايـش سـلاحها و تاكتيكهاى جنگى خود مى دانست . اين دولت با اعزام سرباز، هـواپـيما، تجهيزات نظامى و كمكهاى مالى و آموزشى ، سعى وافر داشت كه افراطيون فاشيست را بـه پـيروزى برساند. تعداد سربازان ايتاليايى و آلمانى را حدود پنجاه هزار نفر تخمين زده انـد. ايـن دو دولت ، تـحـت تـاءثـيـر رابـطـه هـاى ايـدئولوژيك و استراتژيك به حمايت از نـظـامـيـان شـورشـى مـى پـرداخـتـنـد. اِشـراف اسـپـانـيـا بـر تـنـگـه جبل الطارق ، به عنوان شاهراه ورودى به درياى مديترانه ، مى توانست در جنگ احتمالى آينده در اروپـا، نـقـش قـاطـعـى ايفا كند. بدين سان ، جبهه متحد فاشيست ، با مداخله آشكار در جنگ داخلى اسپانيا، امكان پيروزى طرفداران خود را افزايش داد.(87)
موضع دولتهاى انگليس و فرانسه : اينك نوبت كشورهاى مبتنى بر نهادهاى دموكراسى بود كه چـگـونـه از جـمـهـورى نـوپـاى اسـپـانـيـا حـمـايت به عمل آورند. محافظه كاران انگليسى ، اقدام قابل قبولى در حمايت از رژيم جمهورى اسپانيا در برابر جنگ داخلى ، اعلام و اجرا نمى كردند؛ تـنـهـا ماههاى نخست به حمايت ديپلماتيك پرداختند. در فرانسه ، اوضاع بمراتب ناخوشايندتر بـود. دولت جـبـهـه خـلق در فـرانـسـه كـه (لئون بلوم ) رياست آن را به عهده داشت ، در تعقيب (سـيـاسـت نـه كـمـونيسم و نه فاشيسم در اسپانيا) و براى حفظ اكثريت پارلمانى كه طرفدار صلح بودند و همچنين از بيم درگير شدن در جنگى عمومى و فراگير، پيشنهاد فورى عدم مداخله در امـور اسـپـانـيـا را مـطـرح كرد. اين پيشنهاد مورد قبول 27 كشور كه پيمان عدم مداخله را امضا كـردنـد، قـرار گـرفـت كـه در پـى آن ، (كـمـيـسـيـون بـيـن المـللى عـدم مـداخـله ) در لنـدن تـشـكـيـل شـد. بـديـن سـان ، دولتـهـاى دمـوكـرات ، در عمل خود را از صحنه جنگ داخلى اسپانيا كنار كشيدند.(88)
سـيـاسـت اتحاد شوروى : دولت اتحاد جماهير سوسياليستى شوروى سابق به همراه ايتاليا و آلمـان از جـمـله امـضا كنندگان پيمان عدم مداخله بود. امّا مداخله هاى آشكار دولتهاى فاشيستى در اين جنگ ، شوروى را ناچار كرد كه به كميته عدم مداخله بين المللى مستقر در لندن اطلاع دهد كه ديـگـر حـاضـر نـيـسـت قـوانـيـن بـى طـرفـى را رعـايـت كـنـد. ارسـال تـسـليـحـات از جـمـله تـانـك ، اعـزام نـيـروهـاى بـريـگـاد بـيـن المـلل و كـمكهاى اقتصادى و مالى از جانب اتحاد شوروى سابق ، به جمهورى خواهان صحنه جنگ را بـه صـورت درگـيـرى بـيـن دو جـنـاح چـپ و راسـت درآورد، ولى بـُعـد مـسـافـت و عـلل ديـگـر اجـازه نـداد كـه مـداخـله شـوروى بـه انـدازه دولتـهـاى فـاشـيـسـت مـؤ ثـّر واقـع شود.(89)
فـرجـام جـنـگ داخـلى اسـپـانـيـا: طـى سه سال جنگ داخلى ، قلمرو تحت تصرف نظاميان شورشى راستگراى مورد حمايت دولتهاى فاشيست ، گسترش و توسعه يافت . حمايتهاى همه جانبه آنان تـوانـسـت تـاءثـيـر بـسـزايـى در سـرنـوشـت نـبـرد بـه جـا گـذارد. در مـقـابـل ، جـمهوريخواهان كه تنها مانده بودند و اقدام مؤ ثرى از جانب دموكراسيهاى اروپايى و آمـريـكـايـى بـراى نـجـاتـشـان بـه عـمـل نـمـى آمـد، از پـاى در آمـدنـد. سـرانـجـام ، در سـال 1939، فـرانـكو موفق شد با تصرف مادريد، پايتخت اسپانيا و ساير مراكز و شهرهاى عمده ، رژيم توتاليترى شبيه رژيمهاى حاكم بر آلمان و ايتاليا به وجود آورد. اين جنگ نشان داد كـه تـا چـه انـدازه جـبـهـه فـاشيستها، مستحكم و پايدار و جبهه دموكراسى از هم پاشيده است .(90)
29
هيتلر و سياستهاى توسعه طلبانه آلمان
كـشـور آلمـان كـه در جـنـگ جـهـانـى اوّل شكست خورد، ناچار شد با امضاى پيمان صلح ورساى ، تـحـمـيـلات و پـيـامـدهـاى آن را بـپـذيـرد. ايـن كـشـور مـغـلوب ، بـه دليـل پـذيـرش مـسؤ وليت جنگ ، طبق ماده 231 معاهده صلح ورساى ، تمام متصرفات مستعمراتى اش را از دسـت داد، بـخـش قـابل توجهى از سرزمين و مردمش را به همسايگان واگذار كرد، ارتش مـتـفـقـيـن بـراى ضـمـانـت اجـراى مـعـاهـده صـلح در خـاكـش مـانـدگـار شـد و حـقـوق يـك دولت مـسـتـقـل ـ از جـمـله تـاءسيس ارتش ـ از آن سلب گرديد. چنين تحميلاتى در حكم تحقير ملت آلمان بود؛ ملّتى كه با وجود تواناييهاى بسيار، اينك ناچار بود به عنوان يك دولت ضعيف ، تحقير شـده و شـكـسـت خـورده ، نـقـش بـازى كـنـد. هـيـتـلر و حـزب نـاسـيـونـال سـوسـيـال وى از چنين محيط مساعدى بهره گرفته و به قدرت سياسى آلمان دست يازيدند.(91)
مـشـكـلات روانـى ، اجتماعى ، اقتصادى و سياسى ملت آلمان با وقوع بحران اقتصادى 1929 دو چندان شد. بيكارى در سطح شش ميليون نفر به عنوان يك بحران سياسى و اجتماعى مطرح گشت و طبقات متوسط، نظاميان ، دانش آموزان و اقشار وسيعى از مردم با ترس از كمونيسم ، به جبهه اى روى آوردنـد كـه هـمـواره در تـبـليـغـات گـسـتـرده خـود، قـول حـل بـحـرانـهاى كشور و ملت آلمان و ضديت با كمونيسم را به مردم مى داد. اين جزو خوش اقـبـالى هـيتلر بود كه تحولات و شرايط محيطى و روانى ، بطور مجموعه اى ، در راستاى به قـدرت رسـيـدن او عـمـل مـى كـردنـد. (حـزب نـازى ) در انـتخابات راشيتاگ ـ پارلمان آلمان ـ در سـال 1924، تـعـداد 32 كرسى به دست آورد، در حالى كه همين حزب در انتخابات 1933 به 288 كـرسى دست يافت . اين اكثريت در پارلمان ، (هيند نبورگ ) رئيس جمهور آلمان را وادار مى كـرد كـه رهـبـر حـزب يـعـنـى (هـيـتـلر) را بـه صـدر اعـظـمـى بـرگزيند. بدين سان ، هيتلر در سـال 1933، از راه قـانـونـى و بـا تـوسـل به نهادهاى دموكراتيك ، به صدارت عظماى آلمان رسيد.(92)
هـيـتـلر و پـيـروانـش ، از هـمـان آغـاز نـيـل بـه قـدرت ، در صـدد اجـراى نـقـشـه هـاى استبدادى در داخـل و تـوسـعـه طلبى در خارج برآمدند. از آنجا كه مهمترين اقدامات توسعه طلبانه هيتلر در عـرصـه داخـل و خـارج ، زمـيـنـه سـاز جـنـگ جـهـانـى دوم مـحـسـوب مـى شـود، بـه تفصيل ، آنها را مورد تجزيه و تحليل قرار مى دهيم .
خروج از كنفرانس خلع سلاح و جامعه ملل
از نـخـسـتـين اقدامات هيتلر، دستور به نمايندگان آلمان در كنفرانس خلع سلاح ژنو وابسته به جـامـعه ملل ، مبنى بر تقاضاى حقوق مساوى با ساير كشورها در زمينه تسليحات و مذاكرات با اروپـايـيـان ، بـويـژه نـمـايندگان دولت فرانسه بود. در پى مخالفت فرانسه با درخواست آلمـان و به بن بست رسيدن مذاكرات ، نمايندگان آلمان به دستور هيتلر از كنفرانس خلع سلاح ژنـو خـارج شـده و در پـى آن نـمـايـنـده آلمـان در جـامـعـه مـلل نـيـز بـه بـرلن فـرا خوانده شد. علت اساسى خروج آلمان از كنفرانس خلع سلاح و جامعه مـلل ، زمـيـنـه سـازى نـقـض مـعـاهـده صـلح ورسـاى بـود؛ زيـرا 26 مـاده نـخـسـت مـيـثـاق جـامـعـه مـلل را مـواد ورسـاى تـشـكـيـل مـى داد و پـذيـرش جـامـعـه مـلل و عـضـويـت در آن ، بـه طـور طـبـيـعـى ، بـه مـنـزله قـبـول مـوارد مـعـاهده صلح ورساى بود. از اين رو، اولين گام براى تحقق وعده هاى انتخاباتى حـزب نـازى و بـه مـرحـله اجـرا درآوردن مـفـاد كـتـاب (نـبـرد مـن هـيـتـلر) خـروج از جـامـعـه ملل بود. هيتلر براى مشروعيت بخشيدن به اين اقدام ، آن را به رفراندوم عمومى گذاشت كه با 95 راءى مثبت به تصويب ملّت آلمان رسيد.(93)
پيمان ده ساله عدم تجاوز با لهستان
مـقـاصدى كه آلمان فرا روى خود قرار داده بود، مستلزم برخى از ملاحظات و فريبكاريها بود، تا بدين طريق احساس نشود كه هيتلر اغراض خصمانه در سر مى پروراند. در اين راستا، آلمان بـا لهـسـتـان يـك قـرارداد عـدم تـجـاوز مـتـقـابـل ده سـاله را در سـال 1934 م بـه امـضا رساند؛ لهستانى كه بيشترين سهم از سرزمين و جمعيت آلمان را پس از جـنـگ جـهـانـى اول و مـطـابق قرارداد صلح ورساى از آنِ خود كرده بود. اين حربه خوبى براى فـريـب سـيـاسـتـمـداران و افـكـار عـمـومـى اروپـايـى بـود. هـيـتـلر بـا ايـن عـمـل نـشـان مـى داد كـه هـر چـنـد از جـامـعـه مـلل خـارج شـده امـّا قـصـد تـجـاوز بـه هـمسايگان را ندارد.(94)
30
الحاق ناحيه سار به آلمان
نـاحـيـه سـار از جـمـله سـرزمـيـنـهـايـى بـود كه بر اساس قرارداد صلح ورساى مى بايست تا سـال 1935 م ، تـحـت اداره بـيـن المللى بوده و سپس سرنوشت آن با مراجعه به آراى عمومى و بـرگـزارى هـمـه پـرسـى ، تـعـيـيـن گـردد. هـيـتـلر بـا وقـوف بـه ايـن مـطـلب ، از سـال 1933 م تـبـليـغـات گسترده اى را براى جلب نظر مردم اين ناحيه در پيش گرفت . حزب نـازى در مـنـطـقـه فـوق فـعـّال شده و با توسّل به حربه هاى تبليغاتى و روانى ، زمينه را براى الحاق آن به آلمان آماده ساخت . مردم آلمانى تبار اين ناحيه كه پيروزى و آينده مقرون به شـكـوفـايـى اقـتـصـاى و اعـتـبـار بـيـن المـللى را در هـيـتـلر خـلاصـه مـى ديـدنـد، بـا رضـايـت كامل ، با 97 آراى مـثـبـت ، الحـاق به آلمان را انتخاب كردند. بدين ترتيب ، هيتلر به يكى ديگر از آرمانهاى ملّى ملت آلمان جامه عمل پوشانيد.(95)
اعلام نظام خدمت اجبارى
سـيـاسـت تـسـليـح مـجـدد آلمـان ، از جـانـب آدولف هـيـتـلر در سـال 1934 م اعـلام شـد. تـجـديـد تـسليحات براى تحقق اهداف جاه طلبانه و بلند پروازانه هـيتلر، امرى ضرورى و اجتناب ناپذير بود. در اين راستا، محدوديتهاى در نظر گرفته شده در قـرارداد صـلح ورسـاى ، بـه طـور كـلى ، فـرامـوش شـد و سـاخت تسليحات و تجهيزات براى تشكيل ارتشى بزرگ و ناوگان دريايى عظيم آغاز شد. براى تاءمين نيروى انسانى مورد نياز ايـن ارتـش بـزرگ ، هـيـتـلر بـه بـهـانـه ايـنـكـه فـرانـسـه دوره نـظـام اجـبـارى رابـه دو سـال افـزايـش داده اسـت ، خـدمـت نـظـام اجبارى را اعلام كرد. سرباز گيرى عمومى ، اين امكان را فـراهـم مـى كـرد كـه بـا داشتن نيروهاى آموزش ديده و تحت پرچم ، ارتش احتياط را در دوره جنگ تـشـكيل دهد. هيتلر، ضمن اجبارى كردن خدمت نظام ، قصد خود را مبنى بر تاءسيس 36 هنگ ارتش و يـك نـاوگـان جـنـگى آشكار ساخت . تهديد به ميزانى بالا بود كه انگلستان تن به مذاكره با آلمان ـ بر سر نيروى دريايى ـ داد. توافق دو كشور مبنى بر اينكه نيروى دريايى آلمان در حد 35 درصـد نـاوگـان دريـايـى انـگـلسـتان محدود بوده ، ولى زير درياييهاى طرفين مى تواند مـسـاوى بـا يـكـديـگـربـاشـد، حاصل اين مذاكرات بود. صحه يك دولت قدرتمند اروپايى بر اقدامات هيتلر، او را براى اجراى مقاصد بعدى مصمم تر ساخت .
اشغال ناحيه راينلند (رنانى )
شـرق رود رايـن ـ يـا هـمـان رايـنـلنـد ـ منطقه حساس و استراتژيك در مرز آلمان و فرانسه بود. تـهـديـد فـزايـنـده آلمـان عـليـه فرانسه ، همواره در اين منطقه نمود پيدا مى كرد. فاتحان جنگ جهانى اول كه فرانسه از جمله آنها بود، براى تاءمين امنيت فرانسه و پيشگيرى از جنگ احتمالى آيـنـده بـيـن آلمـان و فـرانـسـه ، ناحيه راينلند را منطقه اى غير نظامى اعلام كردند. مفاد قرارداد صـلح ورسـاى اشعار مى داشت كه آلمان ، حق اعزام و استقرار نيرو و ايجاد استحكامات نظامى در ايـن مـنـطـقـه را نـدارد. بـعـلاوه ، مـتـفـقـيـن پـيـروز در جـنـگ جـهـانـى اوّل بـراى ضـمـانـت اجـراى قـرارداد صـلح ، تـعـداد قـابـل ملاحظه اى از سربازان خود را به هزينه آلمان در اين منطقه نگه داشتند؛ امّا به تدريج كـه خـصـومـتـهـا كـاهـش يـافت و رهبران آلمان ، صداقت خود را در پاى بندى به قرارداد صلح و پـرداخـت غـرامـت نـشـان دادنـد، نـيـروهـاى مـتفقين تا سال 1930 م از راينلند خارج شدند. هيتلر در سـال 1936 م در صـدد بـرآمـد كـه سـيـاسـتهاى دولتهاى اروپايى را محك زند تا از اين طريق دريـابـد كـه تـا چـه انـدازه مـى تـوانـد بـه اهـداف خـود جـامـه عمل بپوشاند.
هـيـتـلر، بـه رغـم نـگـرانـيـهـا و مـخـالفـتـهـاى سـران ارتـش ، در سـال 1936 م دسـتـور داد كـه قواى نظامى به راينلند اعزام شود. وى به فرماندهى اين نيرو تـاءكـيـد كـرده بـود كـه در صورت عكس العمل فرانسويها، بدون هيچ تاءخير و ترديدى ، عقب نـشـيـنـى كـنـد. ايـن عـمـليـات ، تـنـهـا بـه مـنـظـور ارزيـابـى و سـنـجـش عـكـس العـمـل حـريـفـان تـلقـى مـى شـد. اگـر فـرانـسـه شـدت عمل به خرج مى داد و به مقابله برمى خاست ، ارتش هيتلر به هيچ روى ، تاب رويارويى با آن را نداشت ؛ از اين رو، هيتلر دستور عقب نشينى را نيز از همان ابتدا لحاظ كرده بود. اگر خط مشى و رويـه مـمـاشـات از جـانـب مـتـفـقـيـن اتـخـاذ مـى شد، هيتلر اين عمليات را يك پيروزى بزرگ در داخـل جـلوه مـى داد و زمـيـنـه هـاى اقـدامـات آيـنـده را فـراهـم مـى كـرد. فـرانـسـه و انـگـليـس در قـبـال اعـزام قـواى آلمـانـى بـه رايـنـلنـد هـيـچ عـكـس العـمـلى نـشـان نـدادنـد و ايـن رويـه بـه دلايل زير، قابل توجيه است :
1 ـ وجـود نـفـرت عـمـيـق از جـنـگ در مـيـان بـسـيـارى از كـسـانـى كـه وحـشـت جـنـگ جـهـانـى اول را به ياد داشتند و فقدان تمايل به صرف هزينه هاى سنگين نظامى .
2 ـ وجود احساسى كه بيشتر در انگليس رايج بود تا در فرانسه و آن اينكه شايد با آلمان در پـيـمـان ورسـاى بـيـش از حـد سـخـتـگـيـرانـه بـرخـورد شـده بـود و مـنـطـقـى بـودن تمايل اين كشور به تجديد نظر در پيمان .
3 ـ قـابليت هيتلر به متقاعد كردن دولتمردان متفقين به اينكه وى فردى منطقى و صلح دوست با هدفهاى محدود و بعضاً قابل درك است .
4 ـ وجـود ديـدگـاههاى مختلف نسبت به هيتلر و استالين در بريتانيا و فرانسه كه به خوددارى از اتخاذ سياستهاى ملى و مشترك كمك كرد.(96)