در بررسی هنر دو دیدگاه وجود دارد: اول بررسی هنر به شیوه توصیفی و دوم بررسی هنر به شیوه علی

۱- بررسی هنر به شیوه توصیفی: افرادی مانند وبر معتقدند جامعه‌شناس نباید به محتوای اثر هنری بپردازد چرا که این امر زمینه قضاوت ارزشی را فراهم می‌کند. موضوع جامعه‌شناسی هنر به شیوه توصیفی، مسائلی از جمله مطالعه هنرمندان به عنوان یک گروه اجتماعی است. مثلا بررسی اینکه هنرمندان از لحاظ وابستگی‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و ارزشی و تحصیلات چه ویژگی‌هایی دارند. در این حالت جامعه‌شناس به مطالعه توصیفی پرداخته است زیرا با محتوا و درون مایه اثر هنری کاری ندارد بلکه با خالق اثر هنری سرو کار دارد. شیوه توصیفی صرفا به مطالعه هنرمندان به عنوان یک گروه اجتماعی نمی‌پردازد بلکه نهادهای مولد هنر، مخاطبان هنر و.. را نیز مطالعه می‌کند. در شیوه توصیفی یک نوع نگاه پوزیتیویستی نیز حاکم است یعنی نگاه‌هایی که درصدد است با تبیین‌های کمی، آماری، عینی و تحصلی به توصیف وضعیت هنر در یک موقعیت زمانی و مکانی معین بپردازد. این نوع مطالعات در فاصله سال‌های 1970-1940توسعه پیدا کرد و در فرانسه به‌خصوص مورد توجه روبرت اسکارپیت قرار گرفت. 

٢- بررسی هنر به شیوه علی: در بررسی هنر به شیوه علی جامعه‌شناس باید به تبیین شرایط شکل‌گیری و تولید اثر هنری، خاستگاه اجتماعی یا علیت اجتماعی اثر هنری بپردازد. در این شیوه از بررسی، به این امر پرداخته می‌شود که جامعه، اقتصاد، مذهب، ویژگی‌های فرهنگی، توسعه یافتگی یا نیافتگی، ساختار قدرت، نظام سیاسی، جهان‌بینی‌های مختلف چه تاثیری در پیدایش و گسترش گونه‌های خاص هنری به جای می‌گذارند. مثلا چه اتفاقی می‌افتد که در یک دوره زمانی، گونه‌ها و سبک‌های ادبی از بین می‌روند و سبک‌های ادبی جدیدی جایگزین آن می‌شوند. بنابراین لازمه بررسی هنر به شیوه علی، به‌دست آوردن توصیفی از وضعیت موجود در حوزه هنر است تا از این طریق بپرسیم که چرا تغییر بوجود آمده و این تغییر چگونه تحت تاثیر عوامل اجتماعی بوده است.

حال برای توضیح عوامل اجتماعی یک مورد خاص مثل فمنیسم را مطالعه می‌کنیم. فمنیست‌ها در نقد فمنیستی که بر اثر هنری دارند معتقدند یکی از عوامل اصلی تاثیرگذار بر پیدایش و تحول سبک‌های هنری و ادبی عامل جنسیت و غلبه و سلطه ارزش‌ها و فرهنگ مردسالار است. رمان مذکر، شعرمذکر، نقاشی مذکر و... اینها در واقع پاره‌ای از فرهنگ استیلای مردسالار در تاریخ بشر بوده است. بنابراین زمانی که به نقد پیدایش یک رمان می‌پردازند مسئله چالش‌های جنسیتی را عامل موثر می‌دانند. جانت ولف در کتاب توزیع اجتماعی هنر به طور مفصل به توضیح این امر می‌پردازد که یک اثر هنری مثل هر امر اجتماعی دیگر یک تولید اجتماعی است.  شاید اهمیت این بحث را زمانی بتوانیم بفهمیم که نظریه‌های رقیب آن را بدانیم. از جمله نظریه‌های رقیب می‌توان به این موارد اشاره کرد: یک- اثر هنری محصول نبوغ است. دو- اثر هنری الهام ملکوتی و متافیزیکی است.

جامعه شناسان در صددند تا یک نگاه سومی ایجاد کنند که نه اثر هنری را محصول نبوغ می‌داند و نه اثر هنری را الهام متافیزیکی می‌داند. این نگاه سوم عبارت است از اینکه روابط اجتماعی و انسانی است که باعث می‌شود یک اثر هنری با ویژگی‌های خاص خود شکل بگیرد. جامعه‌شناسان وقتی وارد عوامل اجتماعی و انسانی می‌شوند به بررسی عوامل ساختاری اجتماعی مثل عامل جنسیت، نابرابری‌های اجتماعی ساخت یافته، روابط نابرابر قدرت بین اقوام و... که در پیدایش اثر هنری تاثیر گذار است می‌پردازند. وقتی از منظر جامعه‌شناسانه به اثر هنری می‌نگریم به ساخت‌های محلی، ملی، بین‌المللی بر می‌گردیم و از راه واکاوی و شالوده‌شکنی این ساختارها و آثار توضیح می‌دهیم که این آثار بیش از اینکه محصول نبوغ باشند، محصول ساختارها هستند و بیش از اینکه اثر باشند یک تولید اجتماعی محسوب می‌شوند.

انجمن جامعه شناسی هنر